#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(196) -------------------------------------------------- «قناعت» و «مناعت»! ------------------------------------------------ من سيماي فقر را ديدم ، نه تنها در چهره« گداي نادار» ، بل كه در سیمای « زياده خواهِ طمعكار». فقر نه تنها «نداشتن» ، که خود را « فقیرانگاشتن» است! چه بسیار انسان های« آزمند» که با فرادستی از فقر «می نالند» و چه بسیار شهروندان« خرسند» که با فرودستی به خود «می بالند»! بنابراین آنچه انسان را از «باریکه نیاز و نقمت» «می رهاند» و بر «اریکه ناز و نعمت»« می نشاند»، «قناعت» است و «مناعت»! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------- آزمند: حریص ،آزور نقمت: کینه کشی، عذاب، رنج و سختی، عقوبت اریکه: تخت،سریر،تخت پادشاهی مناعت : بلندنظر و عالی طبع بودن،پایداری و استقامت http://telegram.me/amotaharl
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 30 بهمن 1394 | 8:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
خواص بادام! ------------------------------------- قصه های شهر هرت / قصه شصت و دوم --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- اعلی حضرت هردمبیل که معروف حضورتان هستند! ایشان بنا به اصول لایتغیر قانون جنگل چون قدرت کامل را در دست دارند،بنابراین همیشه ودر هر موردی حق با ایشان است. هر مسئله ای درباره هر موضوعی چه علمی،چه دینی،چه هنری و ادبی و....در عرصه جامعه مطرح شود،ایشان نه تنها صاحب نظر و کارشناس ،که نظریه شان فصل الخطاب است! زمانی دانشمندان،پژوهشگران و صاحب نظران شهر هرت تصمیم گرفتند با برگزاری یک همایش بین المللی در شهر هرت مسئله « محبت و مهربانی با حیوانات»را مورد پژوهش و بررسی علمی قرار دهند. براین اساس از چند ماه پیش پس از تشکیل ستاد برگزاری ،طی فراخوانی از همه پژوهشگران و دانشمندان داخلی و خارجی درخواست کردند که نتایج تحقیقات خود را طی مقالاتی برای ستاد برگزاری همایش موسوم به « مهربانی با دام» ارسال نمایند. پس از وصول صدها مقاله و گزارش تحقیق از سراسر جهان از جمله شهر هرت با اطلاعیه ای برگزاری همایش سه روزه ای در بزرگ ترین دانشگاه شهر هرت به اطلاع همه دانشمندان و داوطلبان جهان رساندند. از آنجا که هر اقدامی باید با اجازه و حضور اعلی حضرت هردمبیل باشد،مراتب به عرض ملوکانه رسید. ایشان اظهار تمایل کردند که نطق افتتاحیه همایش توسط خودشان ایراد شود. بدیهی است کسی جرئت نمی کرد به او بگوید که شما درباره این موضوع نه اطلاعاتی داری و نه تحقیقی انجام داده ای! بلکه همه از روی چاپلوسی و تملق یا اجبار با «به به» گفتن و اظهار افتخار و خوش وقتی،چنین وانمود کردند که نه تنها ما ،بلکه همه دانشمندان جهان بی صبرانه منتظر و محتاج شنیدن نطق و نظریات و رهنمودهای راهگشای ایشان هستند! وزیر دربار از رئیس همایش خواستند که طی نامه ای موضوع همایش را به شرف عرض خاک پای ملوکانه برسانند. دربار پس از دریافت نامه ،آن را به اعلی حضرت تقدیم کردند. روز افتتاح همایش حدود هزار نفر از اندیشمندان،پژوهشگران و صاحب نظران جهان از دانشگاه های بزرگ دنیا در سالن بزرگ آمفی تئاتر دانشگاه شهر هرت گرد آمدند. اعلی حضرت عمدا پس از ساعتی تاخیر با دبدبه و کبکبه و به همراه صدها نفر محافظ و خدمه و ماموران تشریفات وارد سالن شدند. حاضران طبق معمول موظف بودند همگی از جای برخیزند و تا ده دقیقه کف بزنند و هورا بکشند! ضمنا ناگزیر باید شعارهای از پیش تعیین شده توسط دربار را در حین کف زدن تکرار کنند. از جمله این شعارها: «سلطان ما هردمبیل / استاد علم و تحلیل» یا : «هردمبیل دورانی / دانشمند جهانی!» پس از ده دقیقه ابراز احساسات زورکی و تشریفاتی در حالی که همه مدعوین و دانشمندان جهان با بهت و حیرت به این شعارهای مسخره و این تشریفات بی معنی می خندیدند، نطق اعلی حضرت آغاز شد. سلطان پس از مقدمانی گفتند: «"بادام" یکی از میوه های مفید و خوشمزه است.خواص و ارزش غذایی بالایی دارد. بادام میوه مهربانی است به شرطی که خوب جویده شود. اگر بادام خوب جویده نشود،آدم دل درد می گیرد و نامهربانی آن آشکار می گردد. ما خودمان تجربه کردیم. یک شب در ایین های شب نشینی بادام های خوبی از ییلاق برای ما هدیه آورده بودند،ما زیاد بادام تناول کردیم و همه آن ها را نجویده بلعیدیم، نمی دانید چه دل دردی گرفتیم. همان شب نتیجه این تحقیق برایمان روشن شد که بادام هم می تواند با ما مهربان باشد و هم نامهربان . از همه این ها گذشته..... » اعلی حضرت همچنان با حرارت درباره خواص و شیوه های خوردن «بادام» داد سخن می داد.دانشمندان بومی همه هاج و واج مانده بودند که چرا اعلی حضرت درباره «بادام» سخنرانی می کند. پژوهشگران خارجی شگفت زده تر از میزبانان علت آن را می پرسیدند! همه مانده بودند! همه به همدیگر متعجبانه نگاه می کردند! سرانجام رئیس همایش که آدم باسوادی بود، فهمید که اعلی حضرت «مهربانی با، دام» را «بادام» خوانده است!! در حالی که در بین همه حضار پچ پچ و درگوشی و همهمه شروع شده بود،هیچ کس جرئت نمی کرد به شرف عرض ملوکانه برساند که این کلمه «بادام» نیست،بلکه «با» «دام» است!! قضیه به عرض رساندن را همه به هم پاس می دادند و همه از دیگری می خواستند که تو این قضیه را به عرض برسان. ولی همه از ترس خشم سلطان و انتقاد و اتهام تضعیف اعلی حضرت و تشویش اذهان عمومی و...جرئت بیان این مسئله را برای سلطان نداشتند! اعلی حضرت گذشته از این دسته گل به آب دادن تازه چانه شان گرم شده بود و ول کن هم نبودند! مرتب از رویدادهای تاریخی و سخنان قصار بزرگان و توصیه های اطبا به گونه ای درباره خواص بادام داد سخن می دادند که انگار دارند به همه تشنگان حقیقت و علم در سراسر جهان رهنمود می دهند! جالب تر این بود که صدها نفر از همراهان و اطرافیان سلطان اصلا نه موضوع همایش را می دانستند و نه از متن سخنرانی چیزی می فهمیدند.آنان موظف بودند که سلطان هر چه می گوید با شعارهای کوبنده خود تایید کنند! سرانجام پس از یک ساعت در حالی که همه اطرافیان مرتب با کف زدن وشعار دادن ایشان را تشویق و نظریاتشان را تایید می کردند،سلطان سخنان خود را در میان کف و هورای اطرافیان پایان دادند و محل همایش را با همان تشریفات کذایی ترک کردند. پس از رفتن سلطان همایش از هم پاشید و همه دانشمندان خارجی ضمن مسخره میزبانان به حالت اعتراض جلسه همایش را ترک کردند و روز بعد با دنیایی از خاطرات بد و تلخ به سوی کشورهای خود روانه شدند. به این ترتیب همایشی که با صرف میلیاردها درهم و دینار پول مردم برگزار شده بود ،با آبروریزی به پایان رسید! جالب تر از همه این که دانشمندان و پژوهشگران جهان روز بعد این موضوع را با آب و تاب در رسانه های شنیداری،دیداری و نوشتاری خود بازتاب دادند و بدین ترتیب آبروی شهر هرت و سلطان جاهل و ابله آن در سراسر جهان باد رفت . و شگفت تر این که هیچ کس هم جرئت نکرد همین بازتاب جهانی را به شرف عرض ملوکانه برساند! ایشان هنوز در جهل مرکب اند و گاهی در سخنرانی های خود هرگاه سخن کم می آورند، همچنان درباره «بادام» و خواص آن داد سخن می دهند!! --------------------------------------------------------- دبدبه : شکوه،عظمت،شان،بزرگی کبکبه : گروه،گروهی از سواران،جلال، شکوه،شوکت
موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : پنج شنبه 29 بهمن 1394 | 15:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(195) ------------------------------------------------ « سرمايه ثبات»و «حاصل حیات» ---------------------------------------------- من « سرمايه ثبات»و «حاصل حیات» خود را ديدم، نه در اموالي كه «اندوخته بودم»؛ بل كه در قلب هايي كه به آن ها عشق و عاطفه« آموخته بودم». عشق و عاطفه،«کمال آفرین» است و مال و دارایی مایه «نفرت و نفرین»! من حاصل زندگی را نه در «اندوختن مال» که در « آموختن درس کمال» یافتم. درسی که خود در «مشرب بندگی » « آموخته » و در «مکتب زندگی » «اندوخته »بودم! عشق آموزی، «درس کمال» است و «غرس نهال» است ! مال« در حال زوال» است و عشق «سرچشمه لایزال» . آن ،«غرور» را برمی انگیزد و این، با «زور می ستیزد»! -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —------------------------- ثبات : قرار،پایداری،استواری ---------------------------------------------------- http://telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 29 بهمن 1394 | 8:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(194) ------------------------------------------------- چشم دل باز کن... ------------------------------------------------- من موش کور را دلداده ای « عاشق » و همسری « صادق ترین » دیدم ؛ چرا که زيبايي همسرش را ناديده باور داشت.. چه زیباست دیدن با « چشم دل » همراه با « درک فضائل» و چه باصفاست شنیدن با «گوش جان» برای« انسان گوشوان». بنابراین فهمیدم که می توان «با هر پگاه شکُفت» و « با هر نگاه سخن گُفت»! آن که چشم و گوش دل را « گشوده» و راه عشق و عرفان را « پیموده» هم « آهِ حِس » را می فهمد و هم « نگاهِ نرگِس » را . هاتف چه« زیبا سروده» و چه« پویا پیموده» این «این وادی وَهم» و « این فاق فَهم » را: چشم دل باز کن که جان بینی و آنچه نادیدنی است آن بینی --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —------------------------------------ گوشوان : آگاه و شنوا وادی: دره، سرزمین ، رودخانه فاق: دشت هموار
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 7:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(193) ------------------------------------------------ آتش عشق؛سوزنده ،اما سازنده! --------------------------------------------- من سه چیز را غیرقابل اتکا دیدم: غرور را ، دروغ را و عشق را؛ زيرا انسان با « غرور» بر دیگران« مي تازد» ، با « دروغ» ،جان خود را «مي گدازد» و با «عشق» سر را « مي بازد». هر سه پرخطرند و ویرانگر؛ اما آن دو «جانکاه»اند و این «جان پناه»! آن دو انسان را به «خاک تباهی»می نشانند و این انسان را به «افلاک آگاهی» می رساند! انسان در آتش عشق چون « ققنوس » می سوزد؛ اما چونان « ونوس » از خاکستر خود « برمی خیزد» و عالمی را به شوق وصال یار «برمی انگیزد»! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------- ققنوس: معرب کلمه یونانیKuknos ،مرغی افسانه ای است که منقارش 360 سوراخ دارد و و در کوه بلندی برابر بادمی نشیند و آوازهای عجیب برمی آورد و هزار سال عمر می کند.چون عمرش به آخر می رسد،هیزم بسیار جمع می کند و بر بالای آن می نشیند و بال برهم می زند تا آتشی از بال او بجهد و هیزم آتش بگیرد و خود با آن بسوزد! ققنوس های بعدی از خاکستر او پدید می آیند. ونوس:رب النوع عشق و زیبایی در نزد رومی ها ویونانی های قدیم ---------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 27 بهمن 1394 | 7:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(192) ----------------------------------------------- «زندگی» و «اَرزَندگی» ------------------------------------------------ من رودخانه خشکی را دیدم که هیچ کس از «امواج سیال» و «آب های زلال» آن نامی نمی بُرد و از روزهای طراوت بخشی و حیات آفرینی او سپاسگزاری نمی کرد ..... و من دانستم که انسان همیشه و همواره و در همه عمر باید مفید و اثر بخش باشد. شمع های« خاموش»، «فراموش» می شوند . درختان «بی ثمر» را به « تبر» می سپارند و انسان های« بور» را به «گور»!! دنیای زیبا تا آنجا ارزش« زیستن» و« نگریستن» دارد که «زندگی» همراه با «اَرزَندگی» باشد! -------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------- بور : کسی که از عهده هیچ کاری برنیاید یا کاری کند که در اثر آن شرمنده باشد.
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 26 بهمن 1394 | 7:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(191) -------------------------------------------------- «خط فقر» ناشی از « شط فرق»؟ -------------------------------------------------- گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org من خط فقر را دیدم . خط فقر دقیقا زیر پای « مرفهان بی درد» بود و «متولیان نامرد». خط فقر، پیکر نحیف و لطیف و «نازنین»کودکی خیابانی را در زیر جرثومه سیاه و « سنگین» خود « می فشُرد» و طراوت نوجوانی اش را بی رحمانه «می پژمُرد». آن گاه که «خط فقر» پررنگ شود، «شط فرق» طغیان می کند! ...و خدا نکند که این «طغیان بیهوده » به «عصیان توده» بینجامد! --------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ شط :رود بزرگ طغیان: از حد خود درگذشتن،از اندازه تجاوزکردن،بالاآمدن آب دریا عصیان : ترک طاعت،،عدم انقیاد،نافرمانی،سرپیچی
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 25 بهمن 1394 | 6:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(190) ---------------------------------------- « اندیشیدن بهتر» یا« کوشیدن بیشتر»؟! -------------------------------------- من هیزم شکنی را دیدم که هر روز برای «گذران معاش» بر«میزان تلاش» خود می افزود ، اما حاصل كارش نه «افزایش» که «كاهش »مي يافت..... زيرا او فرصت نداشت تا « تبرش را تيز» کند و «خردش را دستاویز» قرار دهد!! او به جای اين كه «بهتر بينديشد»، «بيشتر مي كوشيد». یك هیزم شکن وقتی خسته می شود که «تُندرش تُند» باشد و « تبرش کُند» ، نه این که «خود دُژآباد » باشد و «هیزمش زیاد ». تبر ما انسان ها نیز« باورهایمان »است، نه« آرزوهایمان»! ----------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------- دستاویز : وسیله تُندر: غُرش ابر،هر چیز غُرنده دُژآباد: خشم آلود،بدخو،نادان،تندخو ----------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 24 بهمن 1394 | 7:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(188) --------------------------------------------------- «تلاش خردمدانه» یا «تقلای احمقانه»؟! ---------------------------------------------------- من يك ماهي را ديدم كه براي رهايي از محبس« تُنگ مينا »خود را به «خاك صحرا »افكند. ...و من آنگاه بود كه دريافتم تکاپو در راه آزادی آن گاه به ثمر می رسد که همراه با «تلاشی خردمندانه» و «کنگاشی کنجکاوانه» باشد. تقلای نابخردانه انسان را از «بدبختی و اندوه نمي رهاند»، بلکه در ژرفاي« شوربختي انبوه مي ميراند». --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ کنگاش : شور،مشورت
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 21 بهمن 1394 | 7:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(187) ---------------------------------------------------- ...آن گاه که انسان انديشيد!! ------------------------------------------------------- من انساني را و گرگي را ديدم كه هر دو مي خوردند و مي خفتند و شهوت مي راندند. در اين عرصه ها اشتراك ها را يافتم، اما افتراق ها را درنيافتم؛ تا....... تا آن گاه که انسان انديشيد!!!! آن گاه که انسان «اندیشید»، جهان هستی را معنی «بخشید»! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------------— سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 20 بهمن 1394 | 7:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(186) ----------------------------------------------- لزوم شناخت « زمینه » و «زمانه»! ------------------------------------ من روشنگری را دیدم که بر این باور بود که «پوسته شب سياه» ، «خورشيد روشن پگاه» را در نهانگاه خود نهفته است. او همه طول شب بر آن پيكره سياه «چنگ انداخت» و جان را در اين «گُدازه گُداخت» . او حتي سينه سياه شب را «شكافت»؛ اما خورشيدي «نيافت»!! ......و من دريافتم كه تا « روزگار شیدایی» و « بهار شکوفایی» فرانرسد، نه صبا پرده غنچه را « مي شكافد» و نه گُل در عرصه چمن« مي شكفد» خورشید هر پگاه نه بی گاه « می تابد» و نه بی راه « روی برمی تابد»! بنابراین «روشنگران زمین» و «روشنفکران زمان» باید هم« زمین و زمینه» را بشناسند و هم« زمان و زمانه » را دریابند! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------- زمینه: نقشه،موضوع،متن،سطح و روی چیزی،چیزی که نقشه روی آن کشیده شود زمانه : دهر ،روزگار ------------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 19 بهمن 1394 | 8:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(185) --------------------------------------------------- « تخدیر ریشه ها» یا « تنویر اندیشه ها»؟! ---------------------------------------------------- من «صدا»یی را شنیدم و « سیما»یی را دیدم که هدف از تلاشش « تخدیر ریشه ها» بود، نه « تنویر اندیشه ها» !! روند آگاهي بخشي آن نه «کاری سیاسی » که « سیاسی کاری » بود ؛ او انديشه ها را به جاي« انتشار» ، به حبس در «حصار انحصار» فرامي خواند. این شیوه تبلیغ نه راهی به سوی «کمال» می پوید و نه تکیه گاهی برای نیل به « آمال» می جوید. ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------- تنویر : روشن کردن،درخشان کردن تخدیر:بی حس کردن،کرخ کردن،سست کردن
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 18 بهمن 1394 | 7:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(182) ---------------------------------------------- اشک چکیده ،صفابخش دل و دیده! --------------------------------------------- من جهان هستی را دیدم. احساس کردم نگاه و نگرش من به « بصارت بیشتر» و « بصیرت بهتر» نیاز دارد؛ بنابراین بر آن شدم تا هر از چند گاهی «دل» و «دیده» را با قطراتی از زلال اشكِ«چکیده» « بشویم» تا راه رشد و رویش را بهتر« بپویم». گاهی یک قطره اشکِ« چشم» بیش از صد« چشمه» می تواند« دل دیجور» را «صفا بخشد» و «جان رنجور» را « شفا دهد»! --------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- دیجور : تاریکی،تیره رنگ مایل به سیاهی ------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 15 بهمن 1394 | 10:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(181) ------------------------------------------------------ مهر و مدارا ،کلید قلب انسان ها! ----------------------------------------------------- من انسانی را دیدم «فرزانه» كه با یك تصمیم «خردمندانه»، آستانه «راه رستگاری» و «درگاه سبكباری» را گشود. در نتیجه عمری را با« رامش بیشتر» و« آرامش بهتر» زیست. «راز رستگاری» و «رمز سبکباری» او این بود که تصمیم گرفت از آن پس در رفتار با دیگران تنها «كمی مهربان تر» و« اندکی خوش زبان تر» باشد!! بنابراین همه را« دوست بداریم»! و همه را بهتر از خود « انگاریم»! بیاییم« بیشتر بیَرزیم»! و بهتر «مهر بورزیم»! --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394 | 8:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(180) ------------------------------------------------ بی تفاوتی! بلا و بلوا !! --------------------------------------------- من دنيا را جاي خطرناكي ديدم ، نه از آن جهت كه «برخي شرورند» و « بعضی شریر»، به خاطر اين كه كساني كه شرارت ها را «مي بينند»، بر جای «می نشینند»، «نیکی»ها را «پاس نمی دارند» و «نیکوکاران» را «سپاس نمی گزارند»؛ از «بدی» ها «بازنمی دارند» و «بدکاران » را به پادافراه «نمی سپارند»! دنیا آمیزه ای است از «بشارت»ها و «شرارت»ها. اما رسالت انسان ها این است که برای بشریت «بشیر» باشند ، نه «شریر»! نهال نور و سرور بنشانند و وبال زور و غرور را بمیرانند! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------------- بلاء : غم، اندوه ، رنج،گرفتاری بلوا : بلیه،مصیبت،سختی،آشوب و غوغا شرور : بدکار (در فارسی - در عربی استعمال نمی شود) شریر: آدم بسیار بد،پرشر پادافراه : بازخواست، کیفر،مکافات،مجازات، سزای بدی بشارت : مژده،خبر خوش،خبر مسرت آور بشیر: مژده دهنده،بشارت دهنده وبال : سختی،عذاب،وخامت امر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 13 بهمن 1394 | 7:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(179) --------------------------------------------------- در میان « خار» ها از «گل» سرودن مشکل است.... -------------------------------------------- من شاعران را ديدم كه در «چله سرد زمستان»، «چکامه تموز گرم تابستان» را «مي سرایند» و در در دل تاريكي« جور و جمود و جهل» ، راه روشن «عقل و علم و عدل» را « مي پيمایند». بنابراین دانستم که هر هنرمند می کوشد تا در سیاهی« شب»،چامه درخشش« کوکب» را « بسراید» و از سیاهچال« تاریک شهر سرب و سراب » راهی به «دیار روشن آب و آفتاب» « بگشاید». در میان « خار» ها از «گل» سرودن مشکل است «نیش» خوردن،«نوش» را در دل ستودن مشکل است ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------- چکامه : شعر ،قصیده، چامه تموز : ماه دهم از ماه های رومی برابر با مردادماه، تابستان، موسم گرما جمود : بسته شدن، یخ بستن آب، لخته شدن خون، خشکی و افسردگی چامه : شعر ،غزل، سرود، نغمه
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 12 بهمن 1394 | 6:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(178) ------------------------------------------------------- شجره « زقوم» «بیداد» و «استبداد»! ---------------------------------------------------- من روح خود را ديدم كه چون بركه اي «رام » و « آرام » در دل دشت هاي « پرابهام» « لميده» و تصوير آبي آسمان را در آغوش خود « کشیده» بود؛ اما افسوس كه «كودك بازيگوش بيداد» و «شحنه پرخروش استبداد» هر از چندگاه با« پرتاب سنگي» و « ارتکاب نیرنگی» ، آرامش او را « مي ربود» و فراست او را « مي فرسود». بنابراین دانستم که در سایه سار «شوم» شجره « زقوم» «بیداد» و «استبداد» نه می توان «آرمید» و نه به آرامش «رسید»! ------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ شحنه: داروغه، پلیس، پاسبان و نگهبان ارتکاب: شروع به کاری کردن،کاری انجام دادن،گناه کردن فراست: دریافتن و ادراک باطن چیزی از نظرکردن به ظاهر آن،هوشیاری،زیرکی شجره زقوم : درختی در دوزخ که میوه آن بسیار تلخ است!
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 11 بهمن 1394 | 7:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(177) ---------------------------------------------- اقيانوس عمودي! -------------------------------------------- من اقيانوسي را ديدم عمودي و « ايستاده» ، و استوار و « آزاده». دوستان نشناختند و او را« ارزان باختند» و دشمنان شناختند و بر او «گران تاختند». او فريادگري « فراتر از زمان» و « فرازتر از زمين» بود. گويا بيش از هزار سال زود آمده بود و گستره گيتي گنجايش حجم وسيع انديشه او را نداشت. تنها مي شد به او گفت: یا علی(ع) ! پیش از تو هیچ اقیانوسی را نمی شناختم که عمود بر زمین بایستد! او همه رشته هاي وابستگي را از هم« گسست » و «تصویر»خود را در آيينه «تقدیر» «شكست»؛ از آن پس عرصه گيتي مزرعه گل هاي آفتاب گردان شد... ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------------------- گران : سنگین،ضد ارزان —--------------------------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 10 بهمن 1394 | 7:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(176) -------------------------------------------------------------- « انديشه هاي نو » و «پیشه های پیشرو»! ---------------------------------------------------- من دياري را ديدم كه در آن «سنگ ها را بسته» و «سگ ها را گسسته» بودند. همه كساني كه از انديشه هاي نو «سخن مي گفتند»، سگ هاي هار بر ايشان «برمي آشفتند». سگ ها چه« هار» و سنگ ها چه« استوار»! «سرنوشت این دیار» و «خشت خشت این ساختار» را «متلاشی» و در شرف «فروپاشی » یافتم! در دياري كه در برابر« انديشه هاي نو » و «پیشه های پیشرو»، سگ ها« پارس» می كنند، كسي نوانديشي را « پاس» نمي دارد. ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 9 بهمن 1394 | 7:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(175) ---------------------------------------------------- هر «انسان عاقل» یک «موجود مستقل» ------------------------------------------------------- من ایدئولوگی را دیدم که برای تحقق ایده یک« جامعه آرمانی» ، «افراد انساني» را در قالب «واژه هاي خيالي» و «ژاژه های آمالی» به تصوير مي كشيد. او بر اين پندار بود كه گويا مي شود شخصيتي را الگو گرفت و همه آحاد جامعه را با تاسي به او از طريق زيراكس و كپي برداري تكثير كرد ! وي ، انسان را شيء« مي پنداشت» و راه افزايش آنان را تكثير «مي انگاشت». در حالی که هر «انسان عاقل» یک «موجود مستقل» است! ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر --------------------------------------- ایده ئولوژی: مسلک سیاسی یا اجتماعی،علم افکار و معانی ایده ئولوک: نظریه پرداز یک مسلک ژاژه : سخن یاوه و بیهوده آمال : آرزوها (جمع اَمَل) تاسی : پیروی و اقتدا و تقلیدکردن ---------------------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 8 بهمن 1394 | 7:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(174) ------------------------------------------------- شاهینی در «قفس» و گُلی اسیر«خار و خَس»! ------------------------------------------------------- من شخصیت زنی را دیدم که مرغ اندیشه اش را در قفس قابلمه « محبوس» و دستانش را با جارو «مانوس» كرده بودند. بنابراین «جهان بيني» او تا « نوكِ بيني» و پرواز او در« پرده نشيني» بود. افق انديشه اش از درگاه « اتاق» و سرو قدش از« طاق» فراتر نمي رفت! در حالی که من او را شاهيني در « قفس» و گلي اسير «خار و خس» يافتم. اگر در قفسش «بگشایند» و پروازش را «بیازمایند»؛ سپهر زندگی را «دَرمی نَوَردَد» و عرصه ارزَندگی را «کَمَر می بندَد! » --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 7 بهمن 1394 | 9:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(172) -------------------------------------------------- همه «فرهیختگان»،«برانگیختگان» اند!! ---------------------------------------------------- من انسانی را ندیدم که در « حرا»ی «تکوین» از سوی آفرینشگر «عالَمین» به «رسالتی بزُرگ» و« ماموریتی ستُرگ» برانگیخته نشده باشد. من با نگرشی «ژرف تر» و نگاهی« شگرف تر» هیچ آفریده ای را نیافتم مگر این که آفرینشگر «حکیم» او را به رسالتی« عظیم» برانگیخته است. همه« موجودات» در پهندشت« کائنات» هر یک برای انجام ماموریتی «نَقاد» و رسالتی «وَقاد» برای پیمودن راه «کمال» و انجام وظیفه از سوی ذات «ذوالجلال »آفریده شده اند. انسان به عنوان «اشرف مخلوقات» و « ارشد موجودات» «رسالتی بس خطیرتر» و« ماموریتی بسیار چشمگیرتر» بر عهده دارد. مسئولیت دشوار هر انسان ، یافتن رسالت« اصیل» و نقش« بی بدیل» خود در عالم هستی است. هر انسان بخشی از این پازل« حکیمانه» و نقشه« جاودانه» را به کمال می رساند. اینجاست که مفهوم این سخن سترگ و پیام بزرگ مولا(ع) تبلور می یابد که: « من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ راه خداشناسي از مسير خودشناسي مي گذرد. نيز معني اين پيام عظيم پيامبر(ص) تجلي مي يابدكه: « رحم الله امرء من عرف قدره » ؛ خدا رحمت كند انساني را كه قدر خود ( و رسالت خود) را بشناسد. همچنین علي (ع) فرمود: رحم الله امرء علم من اين و في اين والي اين. خداوند رحمت کند کسي را که بداند کجا بوده و کجا هست و کجا خواهد رفت. بنابراين سالروز بعثت پيامبر اكرم(ص) نه تنها روز برانگيخته شدن اين« بُشير بشر» و « نذیر کافر» است ، و مبعث نه تنها گلي است كه در حرا شكفت و عطر« دلاويز» و گلبرگ های« رنگ آميز» آن تا همیشه هستی ، تاريخ زمان را «عطرآگين» و جغرافياي زمين را،« رنگين» كرد؛ بلكه اين رويداد عظيم، يادآور برانگيخته شدن همه ما انسان هاست براي انجام ماموريت خود. آري مبعث چشمه اي بود كه از فراز حرا «جوشيد» و زلال آن بر بستر تاريخ «خروشيد» و بوستان هاي مَكرمت را« كرامت» بخشيد و گلستان هاي سعادت را «طراوت» . بنابراین همه انسان ها « فرهیخته اند» و به رسالت بزرگ انسانیت «برانگیخته اند»! ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- تکوین: به وجودآوردن،هستی دادن،آفریدن،احداث کردن عالَمین: دنیاها،عالَم ها (جمع عالَم) ستُرگ : بزرگ،عظیم ژرف: عمیق،گود شگرف: عجیب،نیکو و خوش آیند،کمیاب و بی نظیر نَقاد: سره کننده،جداکننده خوب از بد وَقاد: بسیار فروزنده،فروزان،بسیار روشن خطیر: بزرگ،شریف،بلندمرتبه،بزرگ قدر بی بدیل: بی مانند،بی جانشین بشیر: مژده دهنده،بشارت دهنده نَذیر: ترساننده،بیم دهنده مَکرمت: بزرگی،کَرَم،جوانمردی طراوت: تر و تازه شدن،شادابی فرهیخته: تربیت شده،ادب آموخته
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 5 بهمن 1394 | 7:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(171) ------------------------------------------------ «آدم» یا «آدمک»؟! ---------------------------------------------- من «طفلی خُرد» و«کودکی تُرد» را دیدم که بر همه اسباب بازی هایش فرمانروایی می کرد!! این گونه من در این «شهر سرب و سراب» و «معرکه مرگ و مرداب» معنای مناسبات و روابط بسیاری از «شهریاران» و «شهروندان» را فهمیدم!! انسان تا خود نیندیشد ،نه «آدم»،که «آدمک» است و «آدمک» ،«اسباب بازی» است، نه مایه «اِعجاب و سرفرازی»! ...و ما تا اسباب بازی باشیم، با جانمان« بازی» می کنند و با ایمانمان،«دَغَلبازی»! همواره بازیچه « کارگردان» و آلت دست «خودکامگان» هستیم! این نکته حکیمانه را چه زیبا می سراید «حکیم هوری»،«اقبال لاهوری»: هرکه بر خود نیست فرمانش روان می شود فرمان پذیر دیگران -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------- خُرد: ریز،کوچک،هر چیز کوچک و اندک تُرد: تر و تازه،نازک،زودشکن،هر چیزی که زود شکسته شود معرکه : میدان جنگ،جای نبردو زد و خورد آدمک: آدم کوچک،عروسک ،پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدم درست کنند اِعجاب: به شگفت آوردن،عجیب دانستن دَغَلبازی: حیله گری، مکر ،فریب هور : خورشید،آفتاب —---------------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 4 بهمن 1394 | 8:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(170) ---------------------------------------------------- « فروزندگان شمع» و «روشنگران جمع» ----------------------------------------------- من «معلمانی فرهیخته» و « آموزگارانی برانگیخته» را دیدم که در طول عمر با بركت خود با « خون دل» و آموزش « فنون و فضایل» و با صرف « سال های مستمر»و پرورش «نهال های بارور» «گلستان ها پروریدند» و «بوستان ها آفریدند»؛ این مخلصان «پرتلاش» برترین «پاداش » را «باروری نهال ها» می دانند،نه «جلوه گری مدال ها» اینان حتی در هفته و روز معلم از جامعه چشمداشت یک «شاخه گُل» یا یک «دسته سُنبُل» نیز ندارند! این «اوج ایثار» و «موج ماندگار» به من آموخت که « فروزندگان شمع» و « روشنگران جمع» بی هیچ چشمداشت و انتظار باید هماره در« نار بسوزند» و همیشه« نور بیفروزند»! ------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------------------------------------— سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 3 بهمن 1394 | 10:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(169) ----------------------------------------------- «رودی از نور» و« سرودی از سرور» ------------------------------------------------ من دفتر خاطراتم را دیدم، ولی در کوچه پس کوچه های دلواپسی آن را گم کردم. من در کنار جویباران آن« لحظه های روییدن» و « لمحه های شکوفیدن» خود را تماشا می کردم. «لحظه های رویش»، «قطره های پویش» اند که چون به هم می پیوندند، «رودی از نور» می شوند و« سرودی از سرور» سرمی دهند. این لحظه ها برای انسان ها همان شب« قدر» اند و بر تارک تاریک تاریخ چون « بدر» می درخشند! ...و انسان می تواند از همه شب ها،«قدر» بسازد و از همه لحظه ها ،«بدر»! --------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ لمحه : یک بار نگریستن ،با شتاب به چیزی نظرکردن شکوفیدن: شکوفتن،شکفتن تارک : سر،فرق سر،میان سر
موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 2 بهمن 1394 | 8:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(167) ---------------------------------------------------- «درازی سایه ها » و « کوتاهی مایه ها» ------------------------------------------------------ من «شخصی کوچک» با «شخصیتی کوچک تر» دیدم؛ مردي با « شخصیتی كوچك» و «بضاعتی اندک» ، ولي نه «مایه» ، که هر روز « سايه» اش بزرگ و بزرگ تر مي شد.... من از آن «كاهش مايه» و « افزايش سايه» ، دانستم كه در «بستر آن سرزمين» و« خاکستر آن دیار دیرین»، ارزش های اصیل انسانی ، «لگدکوب» می گردد و آفتاب عزت و کرامت انسان رو به «غروب» مي رود! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 1 بهمن 1394 | 11:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |