دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۴)

به خودمون انرژي مثبت بديم

من خود را انسانی دیدم در میان انسان های دیگر در سیاره زمین که بدون دیگران معنایی ندارم.  

  

من موفقیت را از آن تلاشگرانی دیدم که در بازی زندگی چشم به راه دیگران نمی ماندند. 

 

من انسان باشخصیت را دیدم و فهمیدم که اگر انسان « کسی» باشد، لازم نیست« چیزی » باشد. 

عکسفا - گالری عکس ایرانیان

من عقاب را ديدم كه در آغاز پرواز، پر مي زد ؛ اما چون اوج مي گرفت، ديگر حتي به پر زدن هم نياز نداشت. 

barf

من لحظه هاي گذران زندگي را چونان برفي ديدم كه اگر از آن بهره بگيريم، آب مي شود. 

ادامه دارد...... 

      شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابانسانموفقيتتلاشگرانشخصيتعقاباوج

تاريخ : جمعه 6 آبان 1390 | 7:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۸)

من بخيلي را ديدم كه براي ثروت خود حصار بود و براي وارثان، انباردار. 

 

Mona Lisa.jpg

 من زندگي را چون لبخند ژوكوند ديدم كه در نگاه نخستين به رويت تبسم مي كند ، اما در واقع مي گريد. 

من «مشكلات » و « موفقيت ها » را ديدم. اولي را بر ماسه های روان نوشتم و دومي را بر مرمرهای دوران نگاشتم. 

من اصلاحگر انديشمندي را ديدم كه اصلاح نهال را از ريشه ها ، و اصلاح خصال را از انديشه ها آغاز مي كرد، نه از شاخه هاي سرگردان و احساسات لرزان.

 

من شكست هاي زيادي را ديدم. هر شكستی بيانگر بن بست بودن راهي ، و خود تجربه گرانبهايي بود.  

ادامه دارد....

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سراببخيللبخند ژوكوندموفقيتاصلاحگرريشهانديشه شكست

تاريخ : شنبه 25 تير 1390 | 6:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 ديدني هاي شهر سرب و سراب(۳۷)

 من كسي را ديدم كه مي خواست با زندگي كردن قيمت بيابد .... او چون « چرای زندگی » را یافته بود، بنابراین « چگونه » آن را می ساخت.

 و نيز كسي را ديدم كه مي خواست به هر قيمتي زندگي كند.. او « چگونه » را می ساخت، اما « چرا » را می باخت. 

 من درخت شکست را دیدم و از آن میوه موفقیت چیدم...زیرا از آن درس گرفتم. من موفقیت را پریدن از شکستی بر شکستی دیگر یافتم بدون خستگی.

  من درفش کاوه را در دست ضحاک دیدم... و شگفتا كه اين قصه در هر صفحه از صحيفه تاريخ تكرار مي شد. كاوه هاي نستوه از ستم به ستوه مي آمدند و بر قصرهاي قساوت و قيادت ضحاك ها برمي شوريدند .آن گاه كه نهضت به نصرت مي رسيد،باز ضحاك ها با نيرنگ و تغيير رنگ دوباره بر صدر مي نشستند و قدر مي ديدند! 

 من مردمی را دیدم خفته بر فراز کوهی از زر نهفته ، خواب ها بسي سنگين و خفتگان در ژرفاي روياهاي رنگين. هر كه نغمه بيداري سر مي داد ، سر را به باد صرصر مي داد. 

  ادامه دارد....                                                               

                                                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: موفقيتشكستكاوهضحاكنهضت

تاريخ : شنبه 28 خرداد 1390 | 6:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد