همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /6 -------------------------------------------- نقش دين اسلام در ایجاد همبستگي اجتماعي ----------------------------------------------------- نقش دين به ‌ويژه دين اسلام در همبستگي اجتماعي به‌گونه‌اي است كه همه مردماني را كه مسلمانند، «امت اسلام» مي‌نامند و ملت در اصطلاح دين اسلام، به معناي دين و آيين است. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «ثُمَّ أََوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا». (نحل: 123) در منتهي الارب و ناظم الاطباء آمده: امت جماعتي را گويند كه به‌ سوي ايشان پيغمبري آمده باشد . در برخي از كتب لغت: گروهي را كه به پيغمبري ايمان آورده‌اند، امت نامند. (لغت‌نامه دهخدا، به نقل از: فرهنگ فارسي معين) لفظ امت (پيروان يك پيامبر) به روشني دلالت بر اين دارد كه دين مي‌تواند ميليون‌ها نفر را بر اساس آموزه‌هاي الهي، در جهت واحدي هدايت كند، به‌گونه‌اي كه يك هدف و برنامه داشته باشند. به ديگر سخن، دين، عميق‌ترين، حقيقي‌ترين و ماندگارترين امري است كه مي‌تواند مردمان را به همبستگي اجتماعي دروني برساند و اين وفاق جمعي دروني، لازمه همبستگي اجتماعي بر اساس شاخص‌هاي بيروني است. آيه مباركه «إِنّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد:11) شاهدي است بر اين سخن كه تغيير اجتماعي، بر تحول انفسي بنا شده است و تا اين امر رخ ندهد، همبستگي اجتماعي، ممكن نيست. در نيم قرن اخير نيز، جدايي پاكستان از هند (1947م.) و تشكيل جمهوري اسلامي پاكستان (1956م.) و انقلاب اسلامي ايران نشان داد كه دين در جهت تكوين امت واحد، در عرض سرزمين، تاريخ، آداب و سنن و زبان مشترك قرار نمي‌گيرد، بلكه اگر ديگر اشتراك‌ها در طول دين واحد قرار نگيرند، قدرت و امكان ايجاد يك امت را ندارند. بنابراين، مي‌توان ادعا كرد كه تنها توافق اجتماعي ماندگار، توافق اجتماعي مبتني بر دين است. ( سيد مرتضي آويني، 1378،:53 و 54) ------------------------------------------ حتي تمدن جديد غرب، وام‌دار دين است. پژوهش‌هاي ماكس وبر نشان داد كه تمدن امروز غرب، عرصه تعيّن خويش را در يك وفاق جمعي ديني يافته است. به ديگر سخن، اگر اصلاحات ديني مسيحيت در اروپاي غربي پديد نمي‌آمد و روحيه سرمايه‌داري كه سرچشمه انقلاب صنعتي است، در اروپاي غربي گسترش نمي‌يافت، تمدن تكنولوژيك غرب نيز شكل نمي‌گرفت. وي آشكارا مي‌گويد كه اگر پروتستانتيسم، قرب به خدا را در هويت دنيايي بشر معنا نمي‌كرد و همچنان ملازمه قرب به مسيح با رهبانيت حفظ مي‌شد، اروپا امكان رويكرد به روحيه سرمايه‌داري را نمي‌يافت. ( ماكس وبر : 133-157.) ------------------------------------------ ادامه دارد....
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 | 10:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب (247) ------------------------------------------ یوغ و دروغ! --------------------------------------- من در شهر سرب و سراب مردمی را دیدم که راستی را « هِشته »و با قراری « نانوشته » همه به همدیگر « دروغ می گویند » و راهی « بی فروغ را می پویند». بنابراین نه « گفتارها » « رنگ و بویی » دارد و نه « رفتارها » « سمت و سویی ». و در این شهر پینوکیو را دیدم با « دماغی دراز» و با « داغی پرسوز و گداز»! او را گفتم: باری« دلیل دماغ دراز » را دانم، لیک « تعلیل داغ پرسوز و گداز» ندانم! گفت: در این شهر همه تحت « یوغ اند » و « دروغ می گویند»؛ اما حجم عظیم دروغ ها نه « دماغی را بی اندازه» می کند و نه « داغی را تازه »! در شهر ما افشاگر دروغ « شعار » است و در شهر شما ،« شعور »! رویارویی با دروغ کار« انسان های فکور » است با « سلاح شعور»! --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------- تعلیل: ذکر علت،علت و سبب امری را بیان کردن یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند هِشتن : هلیدن،گذاشتن،فروگذاشتن،رهاکردن شعار: ندای مخصوص و علامت گروهی از مردم که بدان یکدیگر را بشناسند. شعور : دریافتن و دانستن،فهم و ادراک،حس کردن ------------------------------------ @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 | 7:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /5 ----------------------------------------- مفاهيم پيونديافته با همبستگي اجتماعي ------------------------------------------------- پيش از ورود به بحث اصلي، لازم است به برخي مباحث نظري، همانند نقش دين، فرهنگ، احساسات ملي، قومي و قبيله‌اي و همچنين نقش محبت و عدالت در وفاق اجتماعي پرداخته شود. ۱. نقش دين در همبستگي اجتماعي در دو قرن اخير، در پي هجوم همه‌جانبه عليه دين و باور‌هاي ديني و تلاش برخي دانشمندان غرب در بيرون راندن آن از صحنه زندگي اجتماعي و محدود كردن آن به دايره زندگي خصوصي و فردي، بسياري از جامعه‌شناسان لازم ديدند تا همانند ديگران به دين جنبه فردي دهند و آن را از صحنه اجتماع خارج سازند. بنابراين، لازم بود ثابت كنند دين در همبستگي اجتماعي نقش اساسي ندارد. آگوست كنت كه او را بنيان‌گذار جامعه‌شناسي امروزي مي‌دانند، كوشيد دين‌داري را موجب عقب‌ماندگي جوامع معرفي كند. با اين حال چون درپي حذف دين، با بن‌بست‌هاي بسياري روبه‌رو شد، مجبور گشت دين جديدي به‌ نام «دين انسانيت» را بنيان نهد و خود را پيامبر بنامد و معبدي نيز بسازد. ( مصباح يزدي ، 1377: ص50.) او پي‌برد كه دين، وحدت‌بخش و قوام‌بخش ارزش‌ها و هنجارهاي مشترك است؛ زيرا در غير اين صورت، خواسته‌هاي فردي سبب از هم‌گسيختگي خواهد شد. «دين به انسان‌ها اجازه مي‏دهد تا بر اميال خود‌خواهانه فايق آيند و به خاطر عشق به هم‌نوعا‌ن خود، فراتر از اين خودپرستي‌ها عمل كنند. دين همان شيرازه نيرومندي است كه افراد جامعه را با يك كيش و نظام عقيدتي مشترك به همديگر پيوند مي‏دهد. دين‌، سنگ‌بناي سامان اجتماعي است و براي مشروع ساختن فرمان‌هاي حكومت، اجتناب‏ناپذير است. هيچ قدرت دنيوي نيست كه بدون پشتيباني يك قدرت معنوي دوام آورد.»(لوييس كوزر، 1368: ص 34.) سرانجام آگوست كنت مجبور شد به نقش محوري دين در زمينه همبستگي اجتماعي اعتراف كند. پس از آگوست كنت، دوركيم، مشهورترين جامعه‌شناس غربي بود كه نتوانست نقش دين را در همبستگي اجتماعي انكار كند. او كوشيد از راه ديگري، دين را از متن اجتماع خارج سازد. پس همبستگي اجتماعي را به دو وفاق ‌اجتماعي مكانيكي و وفاق اجتماعي اندام‌وار (ارگانيكي) تقسيم كرد. وي بر اين باور بود كه نوعي همبستگي اجتماعي وجود دارد كه در برخي حالت‌هاي مشترك در وجدان تمامي اعضاي يك جامعه ريشه دارد.(درباره تقسيم كار اجتماعي، ص 122.) هر قدر مجموعه ارزش‌ها، باورها و احساسات مشترك افراد جامعه يا وجدان جمعي آنان از عمق، گستره، صراحت و محتواي مذهبي بيشتري برخوردار باشد، هم‌بستگي در آن جامعه نيز بيشتر خواهد بود. او اين نوع وفاق اجتماعي را هم‌بستگي مكانيكي ناميد. ( همان، ص ۱۴۴ )و كوشيد ثابت كند كه اين نوع همبستگي اجتماعي براي گذشته جوامع سنتي است. وي همبستگي اجتماعي ناشي از تقسيم كار را نوع غالب همبستگي اجتماعي در جوامع مدرن برشمرد و آن را هم‌بستگي آلي يا اندام‌وار (ارگانيكي) نام نهاد.(همان، ص 145) دوركيم پس از ناكارآمد معرفي كردن نهاد دين، اتحاديه‏هاي صنفي را كارآمدترين ابزار براي ايجاد همبستگي ميان افراد جامعه معرفي مي‏كند.( زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، ص33). اعتراف دوركيم به ضرورت چيزي معادل وجدان جمعي؛ يعني باورها، ارزش‌هاي مشترك همگاني، عنصر اخلاقي يا محور غيرقراردادي در جوامع ارگانيك( پيدايش نظريه جامعه‏شناسي، ج 2، ص‏391) مؤيد اين واقعيت است كه او با در نظر نگرفتن دين در جوامع مدرن، به بن‌بست رسيده و روشن است كه باورها و ارزش‌ها در جوامع مدرن نيز در كنار تقسيم كار مي‏تواند در ايجاد همبستگي اثر‌گذار باشد. از نظر دور‌كيم، ضرورت وجدان جمعي در جوامع مدرن به اندازه‌اي است كه اگر گستره آن به حد افراط تنگ شود، جامعه به خطر مي‌افتد.8 بنابراين، در جوامع مدرن نيز همانند جوامع سنتي، چيزي معادل وجدان جمعي؛ يعني باورها و ارزش‌هاي مشترك وجود دارد كه در صورت تضعيف آنها، نابه‌ساماني‌ و امور بيمارگونه بروز خواهد كرد و جامعه به خطر مي‌افتد.(ريمون آرون، 1370: 357.) برخي جامعه‌شناسان، پس از دوركيم معتقدند با آن كه بشر امروزي از دين ـ به معناي سنتي خود ـ روي‌گردان شده، ولي به يك آگاهي گروهي و مشترك رسيده كه داراي ارزش‌ها و هنجارهاي ويژه‌اي است. به عبارت ديگر، آنچه تغيير كرده، عنوان دين است، ولي اگر دين؛ يعني وجدان جمعي به معناي عام خود را حذف كنيم، جامعه دچار بحران و آنومي خواهد شد. ازاين‌رو، امروزه در غرب، نهادهاي سنتي رو به افول‌ نهاده‌اند، ولي در عوض اعتقاد به ليبراليسم، در حال گسترش است. بايد توجه داشت كه ليبراليسم، دين جديدي است كه نقش اديان سنتي را ايفا مي‌كند. جوامع در حال توسعه، مانند بيشتركشورهاي جهان سوم، وقتي به سرعت به‌ سوي پيدايش ماشين‌هاي نيرومند و تمركز بزرگ نيروها و سرمايه و در نتيجه، تقسيم كار به شكل پيچيده حركت كنند، آگاهي گروهي و مشترك جامعه، تهديد و سود فردي بر علايق جمعي چيره مي‌شود. از سويي آگاهي و وجدان جمعي جديد (دين جديد) به همان سرعت پديد نمي‏آيد . ديگر سخن، ايمان به دين سنتي فرو مي‌ريزد و ايمان به دين جديد هم جاي‌گزين نمي‌شود. در اين ميان، وضعيت آنومي و ناهنجاري پديد مي‌آيد. آنومي به معناي نبود همبستگي اجتماعي در جامعه است كه سبب كشمكش اجتماعي و سرگرداني فردي و جنگ براي قدرت و ثروت مي‏شود. (حسين بشيريه، 1374: 49.) ------------------------------------------- ادامه دارد..... بیشتر بخوانید از این قلم در کانال تلگرامی گاه گویه های مطهر در لینک زیر:@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 فروردين 1395 | 9:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(246) ---------------------------------------------- بیان سلایق یا زبان منطق؟! ----------------------------------------------- من انسان را در آستانه هزاره سوم دیدم که « تجسم انتقاد » بود و « مجسمه فریاد ». او همه قيد و بندها را « درهم مي كوبيد» و بر هر چه که او را به بند می کشید،« برمي آشوبيد» . زنجيرها را « مي گسست » و « ميله های قفس » و « فیله های محبس » را « درهم مي شكست ». اکنون از « بستر قرون » و « خاکستر سکون »، نسلی برمی خیزد که « عصای عصیان » بر دست دارد و « لوای طغیان» بر دوش. این نسل چونان شاهین بلندپروازی است که نه در « باور قفس » می گنجد و نه در « خاطر محبس »؛ بر « اوج آسمان سر می ساید» و بر « موج آرمان می آساید»! این تبار « نواندیش و سبزکیش تا خود « کنجکاوانه » حقایق را « درنیابد»، « عاشقانه» به سوی آن « نمی شتابد». جوان نه « پِلک بسته » دارد و نه « کِلک شکسته»؛ ژرفای رویدادها را « می بیند » و به داوری « می نشیند». « ناشایست ها را می نگرد » و « بایست ها را می نگارد». بنابراین با اینان نه با « بیان سلایق » ، که با « زبان منطق» باید سخن گفت. ------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------— فیله : تور،دام،میله کِلک : نی،قلم نی،قلم سلایق: جمع سلیقه،ذوق ها،نهادها،سرشت ها @AMOTAHAR
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 30 فروردين 1395 | 9:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(245) ------------------------------------------------------ « کار صالح » نه « رفتار طالح »! ------------------------------------------- من همه« انسان های آفریده » را « پيامبران برگزیده » ديدم و هيچ انساني را نديدم كه از « نائره افلاک » پاي بر پشت « خاطره خاك» بنهد و با پیامی فطری « فرهیخته » و به رسالتي « برانگيخته » نشود. رسالت هر انسان انجام كار صالح « مطلوب » است ، نه انجام هر « كار خوب »! كار صالح بهترين، ضروري ترين و حياتي ترين كار است. کار صالح « خروج از بطن بطالت » است و « عروج به دل دلالت ». کار صالح « دِل » را از« گِل» « می کَنَد» و با عطر« ملکوت » و نور « لاهوت » « می آکَنَد». ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------------------- طالح : بدکار،تبه کار، بدعمل،خلاف صالح نائره : آتش برافروخته مطلوب : خواسته شده بطن : شکم ،میانه چیزی،درون چیزی عروج : بالارفتن، به بلندی برآمدن @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 29 فروردين 1395 | 7:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(244) --------------------------------------- بشوییم دیده ها را ---------------------------------- من هيچ انساني را نديدم كه « بد » آفریده شود؛ بل كه اين « روند و روش » و « فرایند پرورش » است كه انسان ها را از « مدار فطرت » و « انوار طینت » « محروم مي كند» و به ديار « موهوم مي كشاند ». همه « پدیده ها » « پاک » اند و همه « آفریده » ها،« طربناک »! دل سرخ غنچه ها ،« عطرآگین » است و قلب سبز جوانه ها،« زمردین ». چشمه زرد آفتاب،« زرین » است و آبشار سپید مهتاب،« سیمین ». سیمای سیمابگون « برف» « سپید» است و دل« دریای ژرف» به رنگ« امید ». گلبرگ های« گل» « لطیف » اند و گل نغمه های « بلبل » ،« ظریف ». « نیالاییم » «چشمه های نور و سرور » را به « کرشمه های زور و غرور »! و « بپالاییم » « چشم های شور و شعور» را از « نگاه های ناجور و ناسور »! « بشوییم دیده ها » را تا « بجوییم نادیده ها » را ===================== #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------------------- طینت :خلقت،جبلت،سرشت،خوی موهوم : وهم شده،خیالی،پنداری،غیرواقعی کرشمه: ناز،غمزه،اشاره با چشم و ابرو ناجور : نامناسب،مخالف ناسور: زخم آب کشیده،(در اینجا نگاه آلوده) بجوییم : پیدا کنیم، بیابیم ،ببینیم @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 | 15:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /4 ------------------------------------- مفهوم شناسي -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- وجدان جمعي برخي جامعه‌شناسان، وجدان جمعي را به معناي داوري جمعي دانسته‌اند كه از مجموعه باورها، نگرش‌ها و احساسات مشترك در ميانگين افراد يك جامعه، واحد دستگاه معيني را تشكيل مي‌دهد كه حيات خاص خود را دارد. اين دستگاه را مي‌توان وجدان جمعي يا عمومي ناميد. البته اين دستگاه بر بستر مادي واحدي استوار نيست و اساساً در گستره جامعه پراكنده است. (اميل دوركيم، 1369: 92) --------------------------------- وجدان جمعي در برابر وجدان فردي، بيانگر حالت‌هاي مشترك جامعه بوده و در اجتماع پراكنده است كه با تغيير نسل‌ها عوض نمي‌شود، بلكه عامل پيوند نسل‌هاي آينده و گذشته است.(همان، ص 119) محورهاي اصلي وجدان جمعي وجدان جمعي بر مبناي چهار عنصر استوار است كه عبارتند‌ از: حجم؛ شدت؛ تعين و محتواي مذهبي. بايد دانست اين عنصرها تغيير مي‌يابند. حجم، درجه‏اي است كه ارزش‌ها، باورها و قوانين وجدان جمعي، ميان اعضاي جامعه تقسيم مي‏شود. (جاناتان اچ ترنر، 1371: 93.) شدت، گستره‏اي است كه وجدان جمعي قدرتي جهت هدايت افكار و فعاليت‌هاي يك فرد دارد.(همان) تعيّن، درجه صراحت اجزاي وجدان جمعي و محتواي‏ مربوط به نسبت مذهبي به نمادگرايي كاملاً مادي در وجدان جمعي است.(همان) درباره محتواي مذهبي‌ بايد گفت وجدان جمعي در دين‌هاي گوناگون، متفاوت است. اديان الهي از زيربناي فلسفي و استدلال‌هاي منطقي برخوردارند و داراي وجدان جمعي محكم‌تري هستند. برخي از اديان نيز با عقل ناسازگارند و در ذات خود تناقض دارند، مانند مسيحيت يا دين‌هايي كه تنها از عادت‌‌ها و سنت‌ها سرچشمه گرفته‌اند، مثل اديان ابتدايي كه وجدان جمعي سست و شكننده‌اي دارند. ------------------------------------------- انواع همبستگي يا وفاق اجتماعي --------------------------------------- همبستگي يا وفاق اجتماعي با توجه به نظم اجتماعي شكل مي‌گيرد. هرگاه نظم‌اجتماعي، بيروني يا نظم سياسي باشد، وفاق اجتماعي شكل‌گرفته در اين نوع نظم اجتماعي، غيرطبيعي و تصنعي است و هرگاه نظم اجتماعي، دروني باشد، نظم اجتماعي وفاقي يا طبيعي شكل مي‌گيرد. در همبستگي اجتماعي غيرطبيعي، نظم اجتماعي بيروني و از بالا و با پشتوانه قدرت مستقر مي‌شود. اعضاي جامعه در اين نظم، با توجه به منافع خود به سازگاري بيروني تن مي‌دهند. در چنين نظمي، همبستگي اجتماعي بسيار ضعيف و شكننده است. به ‌طريق اولي، در اين نوع همبستگي، اعتماد اجتماعي متقابل و تعهد دروني و وابستگي عاطفي تعميم‌يافته، ضعيف است يا وجود ندارد. در اين نوع جوامع، پي‌آمدها و تداوم نظم سياسي بالقوه، شكننده و محدود است. از يك سو، در برابر دگرگوني‌هاي اقتصادي و سياسي خارجي، آسيب‌پذير است و از سوي ديگر، پيرو تغيير منافع سياسي و اقتصادي داخلي است. در جوامعي كه همبستگي اجتماعي پيرو نظم سياسي و بيروني است، همواره نظم سياسي با نوعي نامشروع بودن مزمن و هرج و مرج و گاه تناقض در هويت جمعي روبه‌روست. بهترين نوع همبستگي اجتماعي، همبستگي متكي بر نظم دروني است. اين نوع همبستگي اجتماعي از موهبت اعتماد اجتماعي دوجانبه، تعهد دروني تعميم‌يافته، نوعي همدلي ملي و ثبات، بهره‌مند است. بيشتر سازگاري اجتماعي از نوع سازگاري دروني است. در اين صورت، اعضاي جامعه به‌صورت داوطلبانه و از روي احساس تكليف، وظيفه‌شان را انجام مي‌دهند.( چلبي، مسعود: 19.) -------------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 | 12:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(243) ------------------------------------------------- « نوزایی » و « بازشکوفایی » ----------------------------------------------- من شب پره را ديدم « نورگريز » و « روشني ستيز ». « دعاي » او مرگ « آفتاب » و « ادعاي » او حفظ « حباب » بود. او شب تا « سحر » از جان و « جگر » شعار مي داد: « مرگ بر خورشيد و نور اميد....» اما با فرارسيدن « سحرگاه » چون هر « پگاه »، آبشار نور « مهر» از همه قلل آبي « سپهر » بر سر و روي گيتي فرو می باريد... و اين است سِرِ سبزِ« نوزايي » و قانون ابدي« بازشكوفايي ». ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 | 11:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(242) -------------------------------------------------- کرامت،ستون اصلی انسانیت -------------------------------------- من « کوچک بودن » و « حقیر نمودن » در« آغاز زندگی» و « چشم انداز بندگی» را « معقول » و « قابل قبول » دیدم؛ اما در « استمرار حیات » و « استقرار ثبات» « كوچك ماندن » و « حقارت پذيرفتن» را زشت و ناپسند مي دانم. انسانیت انسان نه به « قد و قامت » او ، که به « کرامت » اوست ! انسان هر چه را از« کف بدهد» و « تلف کند»،همچنان انسان است، اما انسانی که « کرامت را نبیند» و « لئامت را برگزیند»، از « اریکه انسانیت» به « باریکه حیوانیت» فرومی افتد! انسان باکرامت جایگاهش در «چشم آفتاب » است، نه در « چشمه سراب». انسان کریم نگاهی دارد به « عصمت پگاه » و « صمیمیت صبحگاه»! او خاطر خود را « خطیر » می بیند و وابستگی ها را « حقیر »! « صداقت » از آبشار « نگاهش » می بارد و « قداست » از قلب « آگاهش » می تابد! یک جامعه « کریم » هیچ گاه زیر بار هیچ خودکامه « لئیم » نمی رود! هر ملت آن گاه در برابر حاکمان خودکامه « تسلیم » می شود، که شهروندانش «لئیم » شده باشند! فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ (54، زخرف) فرعون خودکامه مردم خود را تحقیر کرد و اندیشه های آنان را سبک شمرد،پس او را اطاعت کردند،زیرا مردمی پلید و پست شده بودند. ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------------- لئامت :فرومایگی،بخیلی،پست فطرتی لئیم:بخیل،ناکس،فرومایه اریکه: سریر،تخت،تخت مزین و فاخر،تخت پادشاهی @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 | 7:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(241) -------------------------------------------------- « همسری » و « همدلی»! ------------------------------------------- من چون هر انسان را دارای دو دست، دو پا، دو چشم و دو گوش ؛ اما دارای« یک قلب» دیدم؛ دانستم که او بايد نیک « ببیند » و جفت خود را خود « برگزیند »! همه اعضایی که « جُفتند »،آرامش را « پذیرُفتند»، اما قلب چون تنهاست ، باید همواره « بشتابد» تا جفت خود را « بیابد»! بنابراین تنها شرط همسری ،یک دلی است. همه انسان ها « یک دِل» دارند و « مُکمِل» یکدیگرند! اما هر دارنده « یک دل » ، « یکدل » نیست! پس شرط « مکمل » بودن، « یکدل » شدن است! همسران نه تنها « همسر» که باید « همدل » باشند! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------- مکمل : کامل کننده،تمام کننده ------------------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی زیر: @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 25 فروردين 1395 | 8:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /3 -------------------------------------- یک تمثیل روشنگر ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وقتی وخامت اوضاع را دریافتند، دورهم جمع شدند که گرم تر شوند و بدین ترتیب همدیگر را از شدت سرما حفظ کنند. ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. مخصوصا وقتی که به هم نزدیک تر بودند . ناگزیر تصمیم گرفتند از کنار هم دور شوند . به همین دلیل از سرما یخ زده و می مردند. از این رو مجبور شدند یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود. و این چنین آموختند که باز گردند و گرد هم آیند و با زخم های کوچکی که همزیستی با دوست به وجود می آورد، زندگی کنند . آموختند که گرمای وجود دوست مهم تر است ... و این چنین توانستند زنده بمانند. بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص گردهم آیند. بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دوست کنار آید و محاسن دوست را تحسین کند. برای ایجاد احساس همبستگی اجتماعی لزوما نباید هر فرد اجتماع همه انسان ها را محبوب و مطلوب بداند تا با آنان احساس همبستگی پیدا کند. بلکه باید همه انسان ها ، به ویژه هم میهنان گرامی را دوست داشت و با آنان احساس همبستگی کرد؛ اگر چه خارهای تیز برخی رفتارهایشان روح و روان ما را بیازارد و مجروح کند. باید به جای احساس جلب منافع فردی ضمن احیای روح اجتماعی و وجدان جمعی بکوشیم بذر احساس وفاق اجتماعی را در بستر اذهان آحاد جامعه بیفشانیم. ادامه دارد.... ------------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی زیر:@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 24 فروردين 1395 | 10:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(240) --------------------------------- « آدم » یا « آدمک »؟! ------------------------------------ من کسانی را دیدم که خود را « زرنگ تر!» و « بافرهنگ تر!!» از آن می دانستند که وارد « سودای سیاست» و « دنیای ریاست » شوند؛ بنابراین داور خرد آنان را محکوم کرد که توسط « سَیاسان دغلباز » و « شَیادان دروغ پرداز »اداره شوند. هر که بر خود نیست فرمانش روان می شود فرمان پذیر دیگران (اقبال لاهوری) آنان که توان ساختن آینده خود را ندارند ، برایشان « ساختاری سیاه » و « روزگاری تباه » می سازند! «زر »شان را با « زور» می برند و« زره » اشان را با « تزویر »! « شرار»شان را با« شرارت» خاموش می کنند و « شور»شان را با « شر »! تفکرشان را « تعطیل » می کنند و اندیشه شان را به « تحلیل» می برند! حاکمان آن قدر «خیراندیشند!!» که به جای آنان « می اندیشند»! بنابراین به این نتیجه می رسند که نهال« اندیشه » را از « ریشه » برکَنَند و راحتی را « پیشه » کنند! در چنین جامعه ای« آدم » ،« آدمک »می شود و خرد « مردم » خلاصه در « مردمک»!! -------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------- سودا : معامله،دادوستد سَیاس : سیاستمدار،کسی که سیاست کند دغلباز : مکار،حیله گر تزویر : دروغ پردازی،فریب دادن،مکرکردن،دورویی،گول زدن شرار : آنچه از آتش به هوا بپرد،جرقه(کنایه از واکنش مثبت و طبیعی) شرارت : بدی کردن،بدشدن،فتنه انگیزی تحلیل : حلال کردن،رواشمردن،حل کردن،(به تحلیل بردن یعنی نابودکردن) --------------------------------------- دیگر آثار این نگارنده در کانال تلگرمی زیر : @amotahar
موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : سه شنبه 24 فروردين 1395 | 10:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /1 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أعْداءً فَألّـَفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً. (آل‌عمران:۱۰۳) نعمت خدا را به ياد آوريد آن‌گاه كه دشمنان ‍ يكديگر بوديد. پس ميان دل‌هاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد. ***************** چکیده ---------------------------------------- دين، عميق‌ترين، حقيقي‌ترين و ماندگارترين امري است كه مي‌تواند مردمان را به همبستگي اجتماعي دروني برساند و اين وفاق جمعي دروني، لازمه همبستگي اجتماعي بر اساس شاخص‌هاي بيروني است. در پیمودن راه پر فراز و نشیب توسعه ،همبستگی اجتماعی ضرورتی اجتناب ناپذیر و اصلي ناگزير است. كشورهاي توسعه يافته امروز ، ملت هاي تلاشگر ديروز هستند كه در پيمودن راه دراز توسعه، نخستين گام را با نهادينه كردن عنصر همبستگي يا وفاق اجتماعي آغاز كردند. در این مقال نخست مفاهیمی چون وجدان جمعي ،انواع همبستگي يا وفاق اجتماعي،مفاهيم پيونديافته با همبستگي اجتماعي از جمله: دين اسلام، ارزش ها،فرهنگ،احساسات ملي و پيوند‌هاي نژادي و خويشاوندي،محبت و عدالت را به بررسي مي نشينيم. سپس پيوندهاي اجتماعي در اسلام را از جنبه‌هاي گوناگون ارزيابي مي كنيم. اهم اين پيوندها عبارتند از: رابطه فرد و جامعه،روابط ميان افراد، و روابط گروه‌هاي اجتماعي. کلید واژگان : همبستگی احتماعی ، دين اسلام، وجدان جمعي، فرهنگ ------------------------------------ مقدمه ------------------------------------- (نقل یک خاطره جالب) يکی از مديران آمريکايی که مدتی برای يک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعريف کرده است که روزی از خيابانی که چند ماشين در دو طرف آن پارک شده بود، می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد . او با جديت وحرارتی خاص مشغول تميز کردن يک ماشين بود ، بی اختيار ايستادم . مشاهده فردی که اين چنين در حفظ و تميزی ماشين خود می کوشد، مرا مجذوب کرده بود . مرد جوان پس از تميز کردن ماشين و تنظيم آيينه های بغل، راهش را گرفت و رفت ، چند متر آن طرف تر در ايستگاه اتوبوس منتظر ايستاد. رفتار وی گيجم کرد. به او نزديک شدم و پرسيدم: مگر آن ماشينی را که تميز کرديد، متعلق به شما نبود؟ نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشين از توليدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبيلی را که ما ساخته ايم، کثيف و نامرتب جلوه کند. يک کارگر ژاپنی در پاسخ به این سوال که : "چه انگيزه ای باعث شده است که وی سالانه حدود هفتاد پيشنهاد فنی به کارخانه بدهد؟" جواب داد : اين کار به من اين احساس را می دهد که شخص مفيدی هستم، نه موجودی که جز انجام يک سلسله کارهای عادی روزمره فايده ديگری ندارد. چه انگیزه ای جز احساس همبستگی اجتماعی این کارگر را وامی دارد تا این گونه دلسوزانه دامن همت بر کمر بندد و با تلاش صمیمانه خود و دور از چشم هر ناظر و دوربینی عکاسی و فیلم برداری جنجال برانگیز و عاری از ریا و تظاهر از خوشنامی شرکت متبوع خود دفاع می کند؟ --------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 فروردين 1395 | 19:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
ما به کدام محتاج تریم؟! ----------------------------------------- اخلاق نکو یا مساحت گردو؟! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- ابو علی بن سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینی زمان خود سر آمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابو علی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور گردویی را به جلو ابن مسکویه افکند و گفت: «مساحت سطح این را تعیین کن.» ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من ساحت سطح گردو را تعیین کنم. تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو.» بو علی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت. ( تاریخ علوم عقلی در اسلام، صفحه 211.) بسیاری از ما در پویش راه روشنگری و دانشوری بیش از آنچه نیازمند دانایی بیشتر و محفوظات افزون تر باشیم ،به اخلاق انسانی و رموز خودسازی نیازمندیم. به منظور خودشناسی بیشتر و یافتن میزان نیاز خود به خودسازی سوالات زیر را طرح و خدمتتان عرضه می دارم. هر فرد می تواند خود به تنهایی و صادقانه به آن پاسخ دهد و میزان نیاز خود را به خودسازی دریابد! ----------------------------------------------- سوالات تست خودشناسی ---------------------------------------- 1- آیا مواردی را به یاد دارید که کسی از شما انتقاد تندی بکند و شما با روی خوش و آرامش با اوبرخورد کنید و نقدش را بپذیرید؟ در خاطرات خود چه تجاربی از موارد پذیرش نقد و انتقاد دیگران دارید؟ 2 - از برخورد بی ادبانه و توهین آمیز افراد نادان چه تجاربی دارید؟ آیا مواردی هست که تندی و بی ادبی او را با نرمی و خوش رویی جواب دهید؟ 3 - وقتی در جمعی درباره موضوعی بحث می شود که شما در آن تخصصی و مطالعاتی ندارید،اگر نظر شما را بخواهند،چه پاسخی می دهید؟ آیا شجاعانه می گویید من درباره آن مطالعه و تخصصی ندارم؟ 4 - در یک بحث چالش برانگیز وقتی احساس کردید طرف مقابل نه قصد فهم مطلب، که نیت بر کرسی نشاندن حرف خود را دارد،آیا مواردی را به یاد دارید که فقط به خاطر پرهیز از مجادله بحث را قطع کنید ،گر چه به سرخوشی مغرورانه طرف بینجامد؟ 5 - اگر در گرماگرم بحث و مناظره با کسی در یک لحظه احساس کنید که حق با اوست، آیا مواردی را سراغ دارید که فورا به اشتباه خود اعتراف کرده و نظر طرف مقابل را پذیرفته باشید؟ 6 - آیا تا کنون به خاطر اشتباه یا اشتباهات خود از کسی عذرخواهی کرده اید؟ 7 - با توجه به این که هر انسانی در مسیر رشد فکری و عقیدتی است، آیا مواردی را به یاد دارید که از اعتقادات و باورها و رفتارهای ساده اندیشانه گذشته خود ضمن اعتراف به اشتباهات خود، از دیگران پوزش بخواهید؟ 8 - ایا مطمئن هستید که در نقد و ارزیابی دیگران می توانید منافع و نظریات شخصی خود را دخالت ندهید؟ 9 - اگر در محفلی شما را به خاطر کار نکرده ای بستایند، خوشحال می شوید و رضایتمندانه سکوت می کنید؟ یا ضمن تکذیب آن با صدای بلند عامل ان کار نیک را معرفی می کنید؟ 10- آیا مواردی را به خاطر دارید که دشمن خود را به خاطر داشتن کمالاتی شایسته در حضور یا غیاب بستایید؟ 11- اگر بدانید که دوستتان از انتقاد سازنده هم ناراحت می شود، آیا باز هم از او انتقاد می کنید؟ یا برای خوشایند او فقط بر درشت نمایی نقاط قوتش تاکید می ورزید؟ 12 - اگر اکنون با دلایل عقلی و نقلی به شما اثبات شود که برخی از عقاید شما باطل و غلط است،آیا شجاعت پذیرش واقعیت های تلخ را دارید؟ 13 - آیا هم اکنون می توانید فهرستی از عقاید باطل و غلط گذشته و کارهای اشتباه خود تهیه کنید؟ 14-اگر کسی روی نقاط ضعف و ناتوانی های شما دست بگذارد،آیا جبهه گیری و از خود دفاع می کنید و یا با پذیرش ضعف در صدد درمان برمی آیید؟ @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 فروردين 1395 | 12:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(237) --------------------------------------------- خَرَدمداری و بِخرَدمدیری! ------------------------------------------------ من بسیاری از زنان را دیدم که « زیبایی » را بر « خردگرایی » برتری می دادند، چون بر اين پندار بودند كه مردان بيشتر دوست دارند « ببينند!!» تا اين كه « بينديشند!! » اکنون مانده ام که چالش فرهنگی ما ، « پلیدی پندار» است یا « پلشتی رفتار »؟ « کار» چشم « دیدن » است و « ابتکار » خرد،« اندیشیدن ». آن گاه که خَرَدها از دل به « دیده » آید و از پراتیک به « پدیده »، از آن پس « احساس »،« فرمان می راند» و « وسواس »،« جان می گیرد». باید « خَرَد » بر « صدر نشیند» و « بِخرَد » « قدر بیند». -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- بِخرَد : خردمند،عاقل پلشتی : آلودگی،پلیدی،چرکینی پراتیک : (Pratique) اجرا،عمل،تجربه،آزمایش،ممارست،تمرین ،عادت @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 21 فروردين 1395 | 8:41 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(236) --------------------------------------------------- تفاوت ها « نشانه کمال » یا « بهانه ابطال »؟! ---------------------------------------------------- من همه « انسان ها » را در همه « دوران ها » با یکدیگر متفاوت دیدم؛ در رنگ ها و فرهنگ ها، در نظرها و باورها ، در نگاه ها و دیدگاه ها ، در دین ها و آیین ها ، و همه در نیل به همه« اهداف »،در « اختلاف »؛ من با دیدن این همه « چهره های گونه گون « و شنیدن « نغمه های ناموزون » به یک « حکمت راستین » و « معرفت بنیادین » پی بردم و آن این که برای آفرینش یک تابلوی « نقاشی » یا جامعه « کنگاشی» باید از همه « رنگ های گوناگون » و « فرهنگ های ناهمگون » بهره گرفت! گونه گونی رنگ ها و فرهنگ ها هم بر « کمال » می افزاید و هم بر « جمال »! بدون هماهنگی همه رنگ های « ناهمرنگ » هیچ تابلوی « قشنگ» پدید نمی آید. بنابراین گونه گونی هر« گزینش » در پازل جهان « آفرینش » « نشانه کمال » است ،نه « بهانه ابطال »! ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------------------- کنگاشی : شورایی،مشورتی ابطال: باطل کردن،لغوکردن،بی فایده و بیهوده کردن،ناچیزشمردن @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 20 فروردين 1395 | 7:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
منشور من -------------------------------------------- من آن شب تاب کم نورم که از دیده شدن دورم/ ولی خورشـــــیدها دارم در آن شب های دیجورم/ جــهان را شاد می خواهم همه آباد می خواهم/ بشر آزاد می خواهم همین شور است منشورم/ (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دوبيتي

تاريخ : پنج شنبه 19 فروردين 1395 | 16:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(235) ------------------------------------------- امید « باروری» در «باور»! ----------------------------------- من سلامتی را « بهترین حیله » و « کُندترین وسیله » برای رسیدن به ایستگاه مرگ دیدم! ...و کمترین سود در « سودای ورزش» و « ادای نرمش » در این است که ورزشکار« سالم تر» و در تحمل مصائب« مقاوم تر» است!! تکاپو و « تلاش » و کار برای کسب « معاش » باعث « جلای روح و جان» و « صفای روان » می شود. الماس با « تراش » می درخشد و انسان با « تلاش ». دانه در خاطر خاک « نهُفتن » ، تجلی « تلاش دهقان » است و بر شاخسار تلاش « شکُفتن » ،نتیجه « کنگاش انسان »! باید بذری « افشاند» و نهالی « نشاند »! باید « مناره ای از نور افراخت » و « شراره ای از شعور افروخت». باید « قصری از صداقت بسازیم » و « فانوسی از فراست برافروزیم»! باید بر « باور ادراک »، « قلم » بزنیم و در « خاطر خاک »، « قلمه »! این را امروز « بارور» می بینیم و آن را فردا در « باور»! --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------- کنگاش : شور و مشورت @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 19 فروردين 1395 | 11:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(234) ------------------------------------------------ « بهشت » و « سرنوشت » -------------------------------------------- من آینده را نه « سرابی سرشته »، كه « كتابي نانوشته » ديدم كه بايد خود« شمايلش» را « بينگارم » و « خصایلش» را « بنگارم ». آینده نه « سرنوشتی محتوم »،که « سرگذشتی مرقوم » است؛ هر انسان « آزاده » باید آن را با قلم « اراده » بنگارد . بنابراین هر کس « سازنده سرنوشت » و « پردازنده بهشت » خویش است. انسان در « روند تعامُل» و « فرایند تکامُل » باید خود « فعال » باشد،نه « در حال انفعال ». همه ملت های تحت ستم، « سختی را سرنوشت محتوم» و « بدبختی را سرشت موهوم » خود می پندارند؛ بنابراین پذیرای هرگونه « تحقیر» می شوند و آن را « تقدیر» می نامند! ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------------- شمایل :طبع ها،خوی ها،شکل ها و صورت ها بینگارم : طراحی کنم،بپندارم خصایل : خصلت ها،خوی ها،صفت های ذاتی بنگارم : بنویسم،نقش و نگارکنم پردازنده: جلادهنده،آرایش دهنده،آماده کننده تعامل : رفتار متقابل انفعال : پذیرفتن اثر چیزی را،از چیزی یا امری اثرپذیرفتن،شرمنده شدن سرشت : فطرت،طینت،خوی،نهاد موهوم : وهم شده،خیالی
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 18 فروردين 1395 | 8:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(233) ------------------------------------------------- « تنازُل » یا « تکامُل »؟! ------------------------------------------------ من در رویای سبز هر« برگ » و خیال سرخ هر« گلبرگ» سیمای « جنگلی بزرگ » و « گلزاری سترگ » را دیدم. در خیال خالی هر « ذره» و در آرمان آبی هر « قَطره » کوهی « گران » و دریایی « خروشان » یافتم. در« قانون آفرینش » و « کانون این بینش» هر ذزه« راه کمال » را «می پوید» و هر قطره « بارگاه استکمال » را «می جوید». انسان مرغ « باغ ملکوت » است و باده « اَیاغ لاهوت ». این جهان برایش « قفسی تنگ » است و « محبسی پرنیرنگ ». مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم (منسوب به مولانا) چنین قفس نه سزای چو من خوش الحان است روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم (حافظ) انسان اگر از این« کاروان کمال» و « جَوَلان جمال» « واپس ماند» ، خود را از این « قفس نمی رهاند»! انسان اگر « آستان کمال » را « نبوسد »، ناگزیر در« حِرمان زوال » « می پوسد»! انسان « وامانده از کمال » و « درمانده در زوال » در« مُرداب کُفر و کُفران » با ملال می میرد و در « سراب خُسر و خُسران » زوال می پذیرد! آن که دو روزش یکسان است ،نه « راه تکامُل» را می جوید ، که « چاه تنازُل » را می پوید! ------------------------------------------------- شفیعی مطهر ---------------------------------------------- تنازُل : فرودآمدن،پایین آمدن،سقوط بارگاه : کاخ و دربار پادشاهان،خیمه پادشاهی استکمال: طلب کمال کردن،به کمال رساندن،تمام کردن اَیاغ : جام، ساغر،پیاله شراب جَوَلان: گردیدن،دورزدن،به هر طرف اسب تاختن،تاخت و تازکردن در میدان حِرمان : بی بهره کردن،بی روزی کردن،بی بهره ماندن،نومیدی زوال : نیست شدن،از بین رفتن،نیستی کُفر و کُفران : ناگرویدن،ناسپاسی خُسر و خُسران :زیان بردن،زیان دیدن،زیانکاری @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1395 | 7:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
عدالت جهانی زیر ذره بین آمارها --------------------------------------------- آمارهاى زير بخشي از وضعيت مردم کره زمين را نشان می‌دهند. آمارهايى که حتماً براى شما هم جالب هستند: جمعیت کره زمین 57 درصد آسيايي، 21 درصد اروپايي، 14 درصد آمريكايي (شمالي و جنوبي) و 8 درصد آفريقايي هستند. 70 درصد مردمان روي كره زمين رنگين پوست هستند. از جمعيت روي زمين 52 درصد زنان و 48 درصد را مردان تشكيل مي دهند. از لحاظ در آمد: 6٪ مردم، صاحب 59 ٪ از تمام ثروت جهان هستند و همگى آن‌ها نيز آمريکايى هستند. از نظر شرايط زندگى: 80 ٪ مردم جهان در شرايط بدى زندگى می‌کنند . تحصيلات: 70 ٪ بی‌سواد و کم‌سواد (تحصيل نکرده) 1 ٪ (تنها ١ ٪) با تحصيلات دانشگاهى شرايط تغذيه: ٥٠ ٪ دچار سوء تغذيه زاد و ولد: ١ ٪ در حال مرگ؛ ٢ ٪ در حال متولد شدن و کامپيوتر: ١ ٪ داراى کامپيوتر وقتى از اين منظر به دنيا نگاه کنيد، در می‌يابيد که ما واقعاً به همبستگى، درک متقابل، شکيبايى و آموزش، نياز جدّى داريم. همچنين بد نيست به نکته‌هاى زير هم توجه کنيد: اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستيد، قدر سلامتى خود را بدانيد؛ زيرا يک ميليون نفر تا يک هفته ديگر زنده نخواهند بود. اگر تاکنون از آسيب‌هاى جنگ، تنهايى در سلول زندان، عذاب شکنجه، يا گرسنگى در امان بوده‌ايد، وضعيت شما از وضعيت ٥٠٠ ميليون نفر در دنيا بهتر است. اگر می‌توانيد بدون ترس از زندانى شدن يا مرگ، وارد محل عبادات خود مانند مسجد يا کليسا شويد، وضع شما از ٣ ميليون نفر در دنيا بهتر است. اگر در يخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد، اگر کفش و لباس داريد، اگر تختخواب و سرپناهى داريد، در اين صورت شما از ٧٥٪ مردم جهان ثروتمندتر هستيد. اگر در بانکى حساب داريد، و اگر در جيب‌تان پول داريد،شما به ٨٪ مردم دنيا که چنين شرايطى دارند تعلّق داريد. اگر شما اين نوشته را می‌خوانيد، از سه خوشبختى بهره‌مند هستيد: 1- بالاخره يک کسى بوده كه براي شما گردآوري كند. 2- شما به ٢٠٠ ميليون نفرى که قادر به خواندن نيستند، تعلّق نداريد. 3- و ... شما جزو ١٪ از مردم دنيا هستيد که کامپيوتر دارند. حال كه اين ها را مي دانيم: طورى کار کنيم که انگار نيازى به پول نداريد، طورى عشق بورزيم که انگار هرگز آرزده خاطر نشده‌ايم. هنوز تا سرمنزل مقصود عدالت اجتماعی در جهان بشریت خیلی راه نرفته داریم!! هنوز تا صعود بر قلل رفیع عدالت بشری و چکاد بلند برابری انسان ها بس راه نپیموده و بسی سنگلاخ نکوبیده داریم!! هنوز تا تحقق احساس همدردی با دیگر انسان ها چه بسیار پیچ و خم و سختی بیش و کم داریم!! ... بنابراین بیاییم : « جهانی فکر کنیم، ولی منطقه ای عمل کنیم.»
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 16 فروردين 1395 | 11:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(232) --------------------------------------------- « پُل » و « تامُل »! ---------------------------------------- من در جهان امروز « پدیده ای پویاتر از پُل» و « گزیده ای زیباتر از تامُل» ندیدم؛ پل بين دل ها، پل بين انديشه ها، پل بين فرهنگ ها و تمدن ها ، پل بين اديان و مذاهب.... و سرانجام پل بين زمين و آسمان ، از خاك تا خدا، از ملك تا ملكوت. از برهوت تا لاهوت. پُل از ساحل « خاطرها » تا جزیره « خاطره ها »؛ بیاییم « پُل » را « پاس داریم » و « تامُل » را در « احساس آریم ». بیاییم بین « جزیره های آفرینش» و « پذیره های بینش» ،« پُل » بزنیم؛ بیاییم « پایه های پُل » را با « سازمایه های تامُل » بسازیم! « کمان پُل»، « زبان تعامُل » است! با « تامُل» می توان بین دل ها « پُل» ساخت و سرود « تعامُل» نواخت! پُل « فصل فاصله » را « پایان » می بخشد و « وصل واصله » را « جان»! ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ بَرَهوت : بیابان گرم و بی آب و علف لاهوت :خدایی،خداوندی تامُل : اندیشیدن،فکرکردن،درنگ کردن،دوراندیشی،دقت کردن در امری سازمایه : مصالح ساختمانی وصل : پیوستن، پیوندکردن، به هم رسیدن واصل(واصله) : رسنده، کسی یا چیزی که به دیگری متصل شود @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 16 فروردين 1395 | 4:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(231) ------------------------------------------------- « مال » یا « وبال »؟! ------------------------------------------- من « تمنای ابلیس » را در « سیمای خسیس » را ديدم . افراد خسیس ترجيح مي دهند « ثروتمند بِميرَند»، تا اين كه « ثروتمند بِزيَند» ! بخل ،« شیرینی حیات » را از آنان می گیرد و « تلخی ممات » را به آنان را می چشاند! انسان ها در « پگاهی» می آیند و در « شامگاهی» می روند؛ از بین صدها جامه « ملون» تنها یک « کفن» می برند. « مال و منال » از دست می رود،اما « وزر و وبال » بر گردن می ماند. « قصرهای قیصر » می ماند ؛ اما « فصل های فیصل» می گذرد! « مال» چون « بال است» ، « بال برای پرواز » و « مال برای رفع نیاز ». « بال بدون پرواز، وبال » است و « مال ناکارساز،مایه ملال »! ------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------- تمنا : آرزو کردن،خواهش کردن خسیس :فرومایه،پست،بخیل،لئیم،رذل،سفله،دنی بِزیَند : زندگی کنند مُلوَن : رنگ آمیزی شده ،رنگارنگ وزر : بزه،گناه،سنگینی،بار گران وبال : سختی،عذاب،سوء عاقبت قیصر : پادشاه، پادشاه روم فیصل : حاکم،فرمانروا کارساز : کارگشا،چاره جو،مشکل گشا ملال : به ستوه آمدن،بیزاری،دلتنگی،افسردگی، رنج،اندوه ---------------------------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 15 فروردين 1395 | 7:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
هزينه های ضابطه مندبودن! --------------------------------------- #خاطره_هاومخاطره_ها ------------------------------------ #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- من دقیقا در تاریخ ۲۲ مهرماه سال ۱۳۶۴ به عنوان رئیس آموزش و پرورش شهرستان گلپایگان کار خود را در آن شهر آغاز کردم. در نخستین روزهای کار خود روزی آقای محمد حسین اشراقی مسئول دایره آموزش نزد من آمد و با بیان دلایلی استعفانامه خود را ارائه داد و به علت خستگی از ادامه همکاری انصراف داد. پس از اصرار زیاد من مبنی بر بیان علت اصلی خستگی و استعفا، سرانجام با اکراه اعلام کرد: از شما چه پنهان خستگی من به خاطر رواج پارتی بازی و باندبازی است. من با این رویه ها نمی توانم کار کنم. من گفتم: آیا در این چند روزی که من آمده ام ، از من هم توصیه یا سفارشی مبنی بر تبعیض یا پارتی بازری دیده ای؟ پاسخ داد : خیر، اما احتمال مي دهم. من گفتم : بنابراين شما همچنان كار خود را برابر با ضوابط و مقررات با قاطعيت انجام دهيد و توصيه و تبعيض را از سوي هيچ مقامي نپذيريد. آقاي اشراقي عجالتا پيشنهاد مرا پذيرفتند و من در مدت سه سالي كه آنجا بودم، ايشان انصافا و صادقانه كار خود را با قاطعيت و ضوابط انجام دادند و حتي يك بار هم اظهار خستگي و نوميدي نكردند. آن روزها صدها معلم ابتدايي بنا به بخشنامه اي موسوم به يك آموز همه دقيقا امتيازبندي مي شدند. امتيازها به قدري دقيق و منطقي بود كه فهرست اسامي صدها نفر معلم روي ديوار نصب مي شد و هر كس مي توانست امتيازات خود و همه همكاران و همانندان خود را ببيند و ارزيابي كند و در صورت احتمال تبعيض مي توانست با كمال شجاعت اعتراض كند و اعتراض او فورا و بدون استثنا رسيدگي و اقدام مي شد. در آن روزها شخصي به نام آقاي (الف) از سوي استانداري اصفهان به عنوان شهردار گلپايگان منصوب شد و خانم ايشان معلم ابتدايي بود.آن خانم پس از ارائه ابلاغ خود به من، او را براي تعيين محل تدريس به دايره آموزش معرفي كردم. دايره آموزش نيز پس از امتیازبندي طبق مقررات محل كار او را در يكي از روستاهاي نسبتا دور گلپايگان تعيين كرد. آقاي شهردار كه انتظار داشت به علت مقامش محل كار خانم ايشان را در شهر و نزديك خانه شان تعيين كنيم، به شدت از اين موضوع ناراحت شد و ضمن تماس با من ناراحتي خود را ابراز كرد. من در پاسخ ايشان محترمانه گفتم: ما ضوابط و مقررات دقيقي داريم و براي هيچ كس حتي جناب عالي هم نمي توانيم از آن تخطي كنيم. اصرار و پافشاري ايشان نتوانست هيچ رخنه اي در ضوابط و رفتار ما ايجاد كند . ناگزير آقاي شهردار تقاضا کرد با انتقال خانم ایشان به شهرستان خوانسار موافقت کنم. من نيز موافقت كردم. بنا به اظهار آقاي شهردار،اداره آموزش و پرورش خوانسار محل خدمت خانم ايشان را آخرين روستاي واقع در جاده خوانسار - گلپايگان تعيين كرده كه به گلپايگان نزديك تر از روستايي بود كه ما در گلپايگان تعيين كرده بوديم. آن سال گذشت. در آغاز آقاي شهردار خيال مي كرد من با ايشان غرض دارم و عمدا مي خواهم او را اذيت كنم . البته اين بدبيني براي من كم هزينه هم نبود. يك روز بعد ظهر پس از تعطيلي اداره وقتي با پيكان خود عازم ورود به خانه مان بودم، با شگفتي مشاهده كردم كه پل سيماني روي جوي جلوي خانه ما را كنده و به كناري ريخته اند. من فهميدم اين نخستين هزينه ضابطه گرايي ماست!! بعدا فهميدم آقاي شهردار همه فكرهايشان را كرده اند و سرانجام تشخيص داده اند كه كاري جز تخريب راه ورود ما را به خانه مان نمي توانند بكنند. آن خانه متعلق به اداره آموزش و پرورش بود. لذا وقتی از دايره خدمات با شهرداري تماس گرفته و علت تخريب پل را پرسيده بودند ، شهرداري تنگي گذرگاه آب را بهانه تخريب پل عنوان كرده بودند. گرچه بسياري از پل هاي همان خيابان آيت الله گلپايگاني نظير پل در خانه ما بود ، با اين وجود من به خدمات دستور دادم برابر ضوابط شهرداري پل را بازسازي كردند و اين بهانه هم از شهرداري گرفته شد . گاهي در جلسات شوراي اداري وقتي شهردار را مي ديدم، سرسنگيني و بي اعتنايي ايشان بيانگر گلايه شديد ايشان از عدم رعايت جايگاه خانم ايشان توسط ما بود. البته مشابه همين هزينه را نيز من به خاطر تعيين ضابطه متد محل كار خانم رئيس دارايي گلپايگان پرداختم . ايشان نيز به همين علت پرداخت حقوق معلمان را به بهانه واهي به تعويق انداختند. البته ما همچنان روي ضوابط خود ايستاديم و بدون كوتاه آمدن از ضوابط خود، مسئله را حل كرديم. سال بعد خانم آقاي شهردار ناگزير به گلپايگان منتقل شدند و من باز هم بدون هيچ تبعيضي برابر ضوابط و مقررات او را به آموزش معرفي كردم و دايره آموزش نيز كاملا با توجه به امتيازات ، نام برده را به يكي از روستاهاي گلپايگان اعزام كرد. اين دفعه آقاي شهردار و خانمشان يقين و باوركرذند كه ما كاملا برابر مقررات عمل مي كنيم. اولا وقتي ديدند ما با عنايت به امتيازشان دقيقا عمل كرده ايم و حتي تخريب پل را بهانه اي براي انتقام و تبعيض قرار نداده ايم، بسيار تعجب كرده بودند. روزي براي بازديد به يكي از روستاها رفتم . ديدم حياط مدرسه كه قبلا خاكي بود و در مواقع بارندگي، گل و لاي كار عبور و مرور را سخت مي كرد، اكنون شن ريزي و مسطح شده است. از خانم مدير به خاطر اين كار تشكر كردم . ايشان اظهار داشت : چون خانم آقاي شهردار يكي از معلمان ما هستند ، شهرداري چند كمپرسي شن آورده و حياط را شن ريزي كرده اند. كم كم آقاي شهردار احساس كردند ما هيچ تقابلي نداريم و تنها پاي ضوابط و مقررات خود ايستاده ايم ، در روابط خود با ما تجديد نظر كردند و بر خلاف گذشته آمادگي خود را براي هرگونه همكاري اعلام داشتند. اين قضايا گذشت. من در تيرماه ۱۳۶۷وقتي به عنوان مديركل آموزش و پرورش يكي از استان ها منصوب شده و قصد خداحافظي با مسئولان شهر داشتم ، آقاي شهردار با لحني بغض آلود به من گفت: آقاي شفيعي مطهر! مردان بزرگ دير شناخته مي شوند و شما يكي از ايشان هستيد . من افسوس مي خورم چرا شما را دير شناختم. *************** در سال ۱۳۷۷ نيز كه من به عنوان مديركل آموزش و پرورش استان قم خدمت مي كردم، خاطره اي مشابه آن دارم . اين دفعه هزينه ضابطه مند بودن بسيار سنگين تر بود و جايگاه مرا به باد داد. اين دفعه عروس يكي از شخصيت ها معلم شده بود و آن شخصيت بسيار بزرگ!!!(که حتی هنوز جرات ندارم نامشان را ذکر کنم!!) انتظار داشت محل كار عروسشان را در نزديكي خانه شان تعيين كنيم. وقتي ما خواستيم پاي ضوابط بايستيم، ديديم که ... ------------------------------------------ شد غلامي كه آب جوي آرد آب جوي آمد و غلام ببرد !!
موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : شنبه 14 فروردين 1395 | 13:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(230) --------------------------------------------- « تغییر » یا « تدمیر »؟! -------------------------------------------- من دنیا را دیدم ، در حالی که همه « پدیده »ها و « آفریده»های آن در حال تغییر بودند. هر آفریده و هر پدیده برای رهایی از کهنگی و « ممات » و استمرار « حیات » ناگزیر از « تغییر » و ناچار از « توفیر» است . همه پدیده ها از جمله انسان ها در صورت عدم تغییر در زیر چرخ های سرد و سنگین « گردون زمین » و « گردونه زمان » له می شوند. آنان که از « تغییر » « می گریزند »،در حقیقت با « تدبیر » « می ستیزند ». « فرار از اغتنام تغییر »، « قرار در دام تقدیر» است . کسانی که از تغییر و توفیر ،طفره می روند، « معمار نابودی » و « منکر بهبودی » خویش اند! یا باید با « تدمیر » « بمیریم » یا « تغییر » را « بپذیریم »! ------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- توفیر : افزودن،تمام کردن،افزونی،زیادتی گردون : چرخ،هر چه دور خود یا گرد محوری بچرخد،آسمان گردونه : چرخ،ارابه،هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد اغتنام : غنیمت شمردن،غنیمت دانستن چیزی قرار : جاگرفتن،آرام گرفتن،پابرجاشدن در جایی تدمیر : هلاک کردن،تباه ساختن،نابودکردن @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 14 فروردين 1395 | 8:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
زن ،مظلوم همیشه تاریخ -------------------------------------------------------- ( سخنی تحلیلی به بهانه روز بزرگداشت مقام زن) --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند باکی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند از پگاه پیدایش پرتو پاینده آدم و از طلوع طلیعه فلق و آغاز سپیده دم نبرد بی امان حق با ناحق و پیکار پی گیر پاکی و پارسایی با پلیدی ، پلشتي و پستي و از سجود سرخ هابيل بر سجاده سپيد سحر و پيروزي ستم و سالوس و سياهي ، شايد اگر ما را مظلوم ترين و معصوم ترين عنصر تاريخ بنامند، سخني به گزاف نباشد ؛ مظلوميتي به وسعت تاريخ و معصوميتي به عصمت سپيده . چه دشمناني كه در جنگ هاي خونين تاريخ ، قتل عاممان كردند ، به زنجير اسارتمان كشيدند و به كنيزيمان بردند و.... و چه دوستاني كه از شدت غيرت و حميت جاهلانه و بي جا زنده به گورمان كردند و يا در اندروني ها محبوسمان نمودند! چه سلاطين و فرمانروايان ستمگري كه جابرانه گوهر عفافمان را به زنجير هوس هايشان كشيدند و زينت حرمسراهايشان گردانيدند. در حرمسراي شاهان عثماني صدها زن و دختر بدبخت به عنوان كنيز و برده محبوس و طعمه هوس راني سلاطين عثماني بودند. مراد سوم از زنان حرمسرا ۱۰۳ نفر فرزند به جاي گذاشت. محمد سوم جانشین او ۱۹ تن از برادرانش را خفه كرد تا به آسودگي به سلطنت بپردازد . ابراهيم بر اثر سوء ظن به يكي از زنان حرمسرا ۲۸۰ تن زنان حرم را در كيسه هايي نهاد كه در ته آن سنگ گذاشته بودند و آن ها را وسط تنگي بسفر در دريا غرق كردند. ( فرمانروايان شاخ زرين، نوئل باربر، عبدالرضا هوشنگ انصاري ، نشر گفتار، تهران ، ۱۳۶۸) چه فرومايگاني كه جاهلانه عطر عاطفه و عشق آسمانيمان را در گنداب تعفن اوهام خود به بيگاري كشيدند. « تحجر» به نوعي به استثمارمان كوشيد و « تجدد» به گونه اي به ابتذالمان كشيد. « شرق» به شكلي خوارمان كرد و « غرب » به صورتي بي بند و بارمان نمود. غرب متحجر قرون وسطي قرن ها مطالعه و بررسي كرد، همايش ها برگزار نمود و پژوهش ها و تحقيقات بسيار انجام داد تا پذيرفت كه « ما انسانیم !!» و می توانیم مالک دارایی خود باشیم!! و شرق متقدم ما را وسیله سرگرمی ها و هوس رانی های شاهان و امپراتوران قرار داد. در تحجر غرب ، انسان بودن ما رسمیت نداشت و زمانی که تازه داشتیم هویت انسانی خود را می یافتیم که در بینش تجدد و تمدن جدید غربی ُ خود را «کالا» و « مهره » ای یافتیم که : - در فروشگاه ها و سوپرمارکت ها وسیله ای در دست سرمایه داران برای آب کردن اجناس بنجل و مصرفی بارآوردن مردم شدیم ! - جاذبه جنسی ما عامل فروش و رونق فیلم های مبتذل و بی محتوا شد. - زیبایی ما وسیله پرشدن جیب ابرسرمایه داران جهانی شد. - عروسکی شدیم که مایه سرگرمی و وسیله ارضای شهوات و امیال انسان های متمدن و متجدد قرن بیست و یکم باشیم . - مانکنی شدیم تا انواع مدهای لباس و کفش و آرایش گیسو و .... را برای هرچه بیشتر مصرفی کردن و مقلد بار آوردن مردم جهان سوم به نمایش درآوریم. غرب متجدد ماشینی شده که انبوه تولیدات تجملی و صنعتی نساجی و پارچه های رنگارنگ در دستش بی مصرف مانده بود ، به منظور آزمودن و مصرف كالاهاي پر زرق و برق و پوشاندن لباس هاي رنگين و جلف خود بر پيكر معصوم ما ، چادر و حجاب را مانع تحقق مقاصد پليد خود مي ديد ، ناگهان منادي آزادي زن و مبتكر مبارزه با چادر شد و بار ديگر با طرح شعار « ازاد زنان دوش به دوش آزاد مردان! » از ما عروسکی بزک کرده ساختند تا بر رونق بازار سکس و تجارت و مصرف کاذب بیفزایند. بدین گونه ما شدیم عروسک خیمه شب بازی سیرک جهانی سرمایه داری که هر لحظه ناخودآگاه به سازی می رقصیدیم و بوقلمون وار به رنگی درمی آمدیم. در این سرزمین زمانی نه چندان دور فردی قدرتمند به نام رضاشاه پهلوی عزم جزم کرد تا با زور و قدرت ، چادر را براي هميشه از فهرست لباس هاي زن ايراني بزدايد. او همه قدرت خود را به صحنه آورد ؛ اما پس از چند صباحي - در زمان پسرش - به اين نتيجه رسيدند كه فرهنگ سازي با زور پاسخ نمي دهد. عرصه فرهنگي با منش سرهنگي هم خواني ندارد.بنابراين گزير را در گريز از منطق زور يافتند. پس از انقلاب نيز كه ارزش هاي حاكم بر جامعه دگرگون شد ، بنا به رويكرد فرهنگي - كه بارزترين رويكرد انقلاب اسلامي است - « حجاب » به عنوان یک ارزش در فهرست ارزش های محوری انقلاب قرار گرفت. یکی از متفکران می گوید: « انقلاب ها هر چند اصیل باشند، تا به فرهنگ تبدیل نشوند، ماندگار نمی شوند.» فكر نمي كنم هيچ خردمند منصفي با اين سخن مخالف باشد يا آن را درك نكند كه « فرهنگ سازی با زور امکان پذیر نیست.» ما در روند فرهنگ سازی با انسانی با کرامت و فکور طرف هستیم که حتی خداوند هم در منطق ۱۲۴ هزار پیامبر با زبان زور با سخن نگفته است. بی تردید عقل و خرد از مهم ترین و ارزشمندترین نعم الهی است و تفکر از بالاترین عبادات انسان مومن می باشد . اسلام بیشترین ارزش را برای عنصر تفکر و تعقل قائل است . علامه طباطبایی (ره) مفسر بزرگ قرآن می فرماید : " اگر کتاب الهی را تفحص کامل کرده ، در آیاتش دقت کنید ، خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر ، تدبر و تعقل دعوت کرده و یا به پیامبر استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی می آموزد . خداوند در قرآن حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب اوست ، ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند ." (المیزان ، ج5 ، صص255-270) گذشته از آیات قرآن ، روایات زیادی نیز مسلمانان را توصیه به بهره گیری از این عنصر فطری و الهی می کند . نمونه هایی از روایات و احادیث درباره تعقل و تفکر را به عنوان برگی از کتاب و و بارقه ای از آفتاب تقدیم می دارم : امام علی (ع) می فرماید : " العقل دلیل المومن . العقل رسول الحق . العقل داعی الفهم " . عقل و خرد ، راهنمای مومن است . عقل فرستاده حق است . عقل دعوت کننده به درک و فهم است . پیامبر اکرم (ص) اندیشیدن و تفکر را بالاترین عبادت می داند و هیچ عبادتی را چون تفکر ارج نمی نهد : " افضل العباده التفکر . لا عباده کالتفکر " . امام علی (ع) دانستن یک حدیث را از روی تفکر و درایت بهتر از نقل هزار حدیث می داند . " حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه " ( بحارالانوار ، ج1) امام حسین (ع) ، اندیشیدن و نقادی انسان را دلیل دانایی انسان می داند . " من دلایل العالم انتقاده لحدیثه " (تحف العقول) امام حسن عسکری (ع) در تعریف عبادت پا را فراتر نهاده و اصولا عبادت را تفکر و اندیشیدن درباره خدا می نامد ، نه بسیاری نماز و روزه . " لیست العباده کثره الصیام و الصلوه و انما العباده کثره التفکر فی امرالله " ( تحف العقول) زن یک انسان ذی شعور و خردمند است . آیا بدون اقناع عقل و خرد او می توان ارزش یا ضد ارزشی را بر او تحمیل کرد؟ همه قبول داریم که حجاب یک مسئله فرهنگی است ؛ اما تجربه اداره جامعه در اين 38 سال نشان داده هر جا كه از منطق كم مي آوريم ، از سلاح زور كمك مي گيريم .... و اين است رمز نهادينه نشدن حجاب در جامعه ما. هنوز بعد از 38 سال فرهنگ سازي مي شنويم كه توصيه مي كنند در دانشگاه ها از زور نمره و در ادارات از زور اداري براي حاكم كردن حجاب - يعني يك ارزش فرهنگي و اسلامي - سود بجوييم !! آيا نبايد از تجارب اين سی و هشت ساله بياموزيم كه اين روش ها نتيجه معكوس مي دهد؟! ما عادت كرده ايم در بازي هاي جناحي از هر پديده حتي ارزش هاي ديني استفاده ابزاري بكنيم. در صورتي كه استفاده ابزاري از آموزه هاي ديني يكي از بزرگ ترين خيانت ها به دين است. اين كه يك جناح سياسي ، جناح ديگر را به گسترش فرهنگ بدحجابي متهم كند ، دردي را دوا نمي كند . عزيزان ! بياييد براي خدا همه دست در دست يكديگر دهيم و همه دلسوزان جامعه كمك كنيم و اصل مسئله را حل كنيم. حل همه مسائل فرهنگي - از جمله حجاب - تنها يك راه حل دارد و آن اين است كه با كار فرهنگي و گفت و گوهاي منطقي و اقناعي بكوشيم انسان ها به حقانيت باور خود جلب كنيم. دلايل قوي بايد و معنوي نه رگ هاي گردن به حجت قوي چهارشنبه بیستم جمادی الثانی فرخنده زاد روز حضرت فاطمه زهرا(س) و روز بزرگداشت مقام زن و مادر را گرامي مي داريم و اين مناسبت ميمون و مبارك را به همه خواهران و بانوان فرزانه و فرهيخته تبريك و تهنيت مي گوييم. @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 11 فروردين 1395 | 8:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(229) ------------------------------------------------ تاملی بر قانون هستی! -------------------------------------------- من زندگي را تا آن لحظه « شيرين » دانستم و هستي را « نوشين » خواستم ، كه از « بودنم » دلي « نَيَفسُرَد » و از « نبودنم » گُلي « نَپَژمُرَد ». اما « استمرار زیستن » و « تکرار نگریستن » به قانون هستی به من آموخت که آن را « توانی »،اما این را « ندانی»! آن که در « وجود » چون « مهر » بر سریر « سپهر » « می درخشد »، در « نبود »،هم نام و یادش دل ها را « صفا » و دردها را « شفا » می بخشد. بنابراین هر کس که برای مردم « زیست »، ناگزیر مردم بر فقدانش « خواهند گریست »! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 11 فروردين 1395 | 8:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
زيست انساني بر مدار عزت نفس --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- انسان عزت مدار هویت خود را در قاب آرمان ها می نگرد و گلواژه های آرمان های خود را بر لوح آرزو می نگارد . "نگارش" او جلوه گاه "نگرش " او و نگاه او ترجمان دیدگاه اوست . هویت و حریت انسان فرهیخته به هم آمیخته است. قدرت نمایی هدایتگران خودکامه این گل سرخ فطرت را پرپر و این اسطوره اصالت را زیر و زبر می کند . برای خوارکردن و تحقیر انسان عزتمند نه تهدید چاره ساز است و نه تحدید . بل باید ابهامش را کاوید و پیامش را شنید . شهروند عزت طلب نه تن به قدرت می دهد و نه دل به قیمومت می سپارد . در برابر بذل محبت ارادت می ورزد، اما قیادت نمی پذیرد . مذهب برای انسان گواراترین نوش است و گویاترین سروش . اما اگر انسان زیر بمباران تبلیغاتی مذهبی قرار گیرد، فشار را بر نمی تابد و ار آن روی بر می تابد . نهال طبيعت هر انسان به ويژه جوان در برابر هيچ توفان تغييرآفرين نمي لرزد و به سختي مقاومت مي ورزد . هر پيام تربيتي كه در انسان اين پندار را به وجود آورد كه مي خواهند باور او را بدين وسيله تغيير دهند ، آن را دفع مي كند . بايد عزت و كرامت او را اشباع و عقلانيتش را اقناع كرد. گذرنامه ورود به ملک روح انسان عزتمند، جلب اعتماد و اطمینان اوست . آنگاه به این مهم دست می یابیم که استقلال او را به رسمیت بشناسیم و از نیروی لایزال او نهراسیم . انسان يا شخصيت سری پرشور دارد ، اما با شعور . نه به خسی تملق می گوید، نه به کسی تعلق می جوید . چون فارغ از مقام و نام و نان است ، نه چاپلوسی را می شناسد و نه از عزل می هراسد. «دانلی» یکی از محققان حوزه حقوق بشر می گوید: «حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، همگی از ایده کرامت ذاتی انسان ناشی می شوند». انسان اشرف مخلوقات و افضل موجودات است. خداوند در بين همه موجودات و مخلوقات تنها انسان را كرامت بخشيد و او را بر سرير سبز عزت و فضيلت نشانيد ؛ بنابراين انسان - بماهو انسان – كريم و عزيز است. به ديگر سخن انسان فاقد كرامت انساني و عزت نفس، انسان نيست ! كرامت انسان و عزت نفس ايجاب مي كند كه او بر فراز رفيع ترين چكاد خلقت بايستد و شخصيت منحصر به فرد خود را ، خود بسازد . در ميان همه موجودات انسان تنها كسي است كه اين كرامت و عزت و اختيار را يافته است كه مي تواند ابعاد وجودي خود را پي ريزي كند. حفظ كرامت براي همه انسان ها ضروري و لازم است و براي مسلمانان ضروري ترين حق و لازم ترين وظيفه و تكليف است . انساني كه براي خود كرامت و عزت قائل است و خود را كريم مي داند ، پيوسته مي كوشد تا آيينه دل خود را از زنگار هاي رذايل بزدايد و به آرايه هاي فضايل بيارايد. خداوند عزت آفرین در کتاب آسمانی قرآن کریم در این باره می فرماید: و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر والبحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا ( اسري ، ۷۰) ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم . آن ها را بر مركب هاي خشكي و دريا سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه ايشان را روزي داديم و بر بسياري از آفريدگان خود برتري و فضيلت بزرگ بخشيديم. امام علي (ع) مي فرمايند: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته . كسي كه شخصيت خود را گرامي بداند ، شهواتش را خوار و بي ارزش مي شمارد. آن حضرت بر اين باور است كه هر كس شخصيت خود را گرامي بدارد ، آن را با پليدي گناه و معصيت نمي آلايد. ( من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه ) انسان شريف و كريم و عزيز در نگاه امام علي (ع) كسي است كه نفس و شخصيت خود را از ذلت ها و خواري ها تزكيه مي سازد. ( من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب ) در مكتب حيات آفرين و عزت بخش مولا (ع) به انسان عزت باخته ، اميد خيري نيست. ( من هانت عليه نفسه فلاترج خيره ) امام هادي (ع) نيز توصيه مي فرمايند : از شر و بدي انساني كه در نفس خود خواري و پستي احساس مي كند ، در امان نباشيد. ( من هانت عليه نفسه فلا تامن شره ) " هيچ انسان سالمي تكبر نمي ورزد و ستم نمي كند مگر به خاطر پستي و ذلتي كه در شخصيت خود احساس مي كند. " اين حقيقت ارزشمند روان شناسي را امام علي (ع) به وضوح و روشني بيان مي فرمايند: " ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها في نفسه " عزت نفس ، عبارت است از احساس ارزشمند بودن . این حس از مجموعه ی افكار، احساسات ، عواطف و تجربیات ما در طول زندگی ناشی می شود. می اندیشیم كه فردی با هوش یا كودن هستیم ، احساس می كنیم كه شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم ، مورد قبول و اطمینان هستیم یا خیر؟ خودرا دوست داریم یا نداریم؟ مجموعه این برداشت ها و ارزیابی ها و تجاربی كه از خویش داریم، باعث می شود كه نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن ، یا بر عكس احساس ناخوشایند بی كفایتی داشته باشیم عزت نفس عبارت است از ميزان ارزشي كه فر دبراي صفات و ويژگي هاي شخصي و ذهني خود قايل است. فردي كه از عزت نفس بالايي برخوردار است، خودش را به گونه اي مثبت ارزشيابي كرده و برخورد مناسبي نسبت به نظريات مثبت خود و ديگران دارد. درمقابل فرد با عزت نفس پايين اغلب نوعي نگرش مصنوعي نسبت به دنيا دارد، و در نااميدي تلاش مي كند تا به خود و ديگران نشان دهد كه شخصي لايق است. يا منزوي شده و از ارتباط با ديگران اجتناب مي كند. عزت نفس برگردان مفهوم selfesteem می باشد که از دو واژه عزت و نفس تشکیل شده که در ادبیات فارسی معانی عزیز شدن ،گرامی شدن،ارجمند و ارجمندی را به عزت و معانی جان و حقیقت هر چیز را به نفس اختصاص داده اند. عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود : 1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانايي فکر کردن ، درک کردن ، آموختن ، انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود . 2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود قائل بودن؛ يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم . عزت نفس يک نياز اوليه براي انسان هاست ؛چون فکرکردن لازمه زندگي موفق است . اين انديشه و فکر به ما امکان مي دهد که قدرت تصميم گيري داشته باشيم . نيروي اراده هر انسان بستگي به ميزان عزت نفس او دارد؛ بنابراين نقش عزت نفس در زندگي انسان بسيار مهم وچشمگير است. @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 10 فروردين 1395 | 17:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(228) ---------------------------------------------------------------- نگاه درس آموزی و عبرت اندوزی -------------------------------------------------- من بدرفتاري را ندیدم مگر اين كه از او درس شكيبايي و پارسایی آموختم ... و نقد منتقدي را نشنیدم مگر اين كه از او درس خودسازي و سرفرازی آموختم ... و متكبري را نیافتم مگر اين كه از او درس تواضع و فروتنی آموختم.... و سرانجام خوش رفتاري را ندیدم مگر اين كه از او درس وفا و صفا فراگرفتم، بنابراين آموختم که اگر « نگاه » را از « گناه » بپیراییم، همه پدیده های « روزگار» ،« آموزگار » می شوند و همه « عالم آفرینش »، « معلم بینش »! اگر « نگاه » «عبرت اندوز » شود، « گناه » هم « درس آموز » می گردد! خدايا! همه ما را « بنواز » و همه « سينه» ها را از « كينه » ها « بپرداز »! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ پیراستن: زدودن و ستُردن چیزهای زائد
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 10 فروردين 1395 | 7:52 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(227) ----------------------------------------------------- مرگ « آغازي براي كمال » یا « پاياني براي زوال »؟! ------------------------------------------------------ من در فصل « خزان » چه بسیار برگ ها را « ريزان » دیدم، اما هیچ گاه در« ریزش برگ »، « یورش مرگ» را نديدم . در نظام آفرینش هر غروبی ، طلوعی را « در بر» دارد و هر طلوعی ،غروبی را « در سر»! « کمال جوانه » در« زوال دانه » است، پس آن گاه که دانه تن به مرگ می سپارد، می رود تا در « رویشی واپسین» و « آفرینشی نوین » بار دیگر سرود زندگی« نوازد » و حیاتی تازه « آغازد ». بنابراین مرگ را « آغازي براي كمال » ديدم، نه « پاياني براي زوال ». ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 9 فروردين 1395 | 7:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
دندان سه تومنی و دوهزار دلاری! -------------------------------------------------- #خاطره_هاومخاطره_ها ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- در یکی از روزهای تابستان 1393 که در آمریکا بودیم ،روزی محمد پسرم برای درمان یکی از دندان هایش به دندان پزشکی رفته بود.پس از بازگشت حال او را پرسیدم. پاسخ داد که هزینه پرکردن و روکش دندان 2000 دلار می شود. البته نصف آن یعنی 1000 دلار آن را بیمه می پردازد. گفتم : به هر صورت چاره ای نیست.باید دندان را درمان کرد. آن گاه خاطره دندان درد دوران نوجوانی خود را برایش گفتم: در نوجوانی یکی از دندان های آسیایم کمی به اصطلاح کرم خورده و درد می کرد .نزد دندان پزشک تجربی معروف آن روز کاشان آقای « رسمی » رفتم.ایشان پس از معاینه گفت: خب ! کمی از دندونت کرم خورده و باید پر کرد. گفتم : هزینه پرکردن اون چقدر میشه؟ پاسخ داد :اگر پر کنم هزینه اش 20 تومان(200 ریال آن زمان) میشه،ولی اگر بکشم سه تومان. من چون 20 تومان را نداشتم و وضع مالی ما خوب نبود ،گفتم : بکش !! ...و لحظاتی بعد یک دندان بزرگ آسیا را ،در حالی که به اندازه یک خال آن سیاه بود،جلوم گذاشت! آن گاه از محمد سایر فرزندانم خواستم که هیچ گاه مراجعه کننده نیازمندی را به خاطر نداشتن پول از در نرانید و مسئله مهم شما حل مشکل او باشد،نه کسب درآمد شما! روزی رسان خداست !
موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : یک شنبه 8 فروردين 1395 | 16:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نخستین تجربه دموکراسی در بخش قمصر ------------------------------------------------- پس از انقلاب -------------------------------------------- #خاطره_هاومخاطره_ها ------------------------------------------ #شفیعی_مطهر -------------------------------------- در اوایل سال ۱۳۵۸ من در قمصر کاشان به عنوان دبیر و رئیس دبیرستان مشغول کار بودم. نخستین فرماندار شهرستان کاشان پس از انقلاب آقای مهندس رفیعی پور بودند. ایشان پس از بررسی ها و مشورت ها روزی مرا به دفتر کار خود فراخواندند و سمت بخشداری قمصر را به من پیشنهاد کردند. من برای فکر کردن درباره آن فرصتی خواستم. پس از چند روز بررسی و مشورت با دوستان، سرانجام طی نامه ای با قید پیش شرط هایی آن را پذیرفتم که یکی از آن ها عدم انتقال از نهاد آموزش و پرورش به وزارت کشور بود. ایشان ضمن پذیرش شرط های من در اوایل تیرماه ۱۳۵۸ با حکم استاندار وقت اصفهان آقای سید کاظم موسوی بجنوردی مرا به عنوان نخستین بخشدار انقلاب در قمصر با حفظ سمت (بنا به شرط خودم) به سمت سرپرست بخشداری قمصر منصوب کردند. در آن زمان همه روستاهای بخش قمصر(حدود ۴۵ روستا که شامل بخش های نیاسر،برزك و جوشقان قالي هم مي شد) توسط انجمن هاي ده و كدخداها اداره مي شد. آقای صدر حاج سیدجوادی وزير كشور دولت موقت به نخست وزيري زنده ياد مهندس بازرگان طي دستورالعملي همه انجمن هاي تشكيل شده قبل از انقلاب را منحل كرده و به بخشداران اختيار دادند تا با نظر خود سه نفر را به عنوان قائم مقام انجمن برگزينند تا امور روستاها را اداره كنند. من به خاطر اين كه مردم بتوانند در عمل دموکراسی را تجربه كنند ، اين حق را كه ذاتا متعلق به مردم مي دانستم، آن را به مردم تفويض كردم؛ بنابراين طي برنامه هاي اعلام شده قبلي هر چند روز به يكي از روستاها مي رفتم و مردم را به مسجد يا حسينيه محل فراخوانده ، پس از توضيحاتي از آنان مي خواستم تا پس از معرفي كانديداهاي خود به هر كس كه بيشتر او را قبول دارند، كتبا راي دهند و راي خود را به صندوق بيندازند. خودم هم پاي تخته سياه مي ايستادم و اسامي كانديداهاي معرفي شده توسط مردم را روي تخته مي نوشتم ؛ سپس از آنان مي خواستم كه كتبا راي بدهند. در پايان در حضور خود مردم آراي صندوق را قرائت كرده، اسامي حائزين اكثريت براي همه مردم اعلام مي شد. در همان جا مراتب را صورت جلسه مي كردم. حدود يك هفته بعد حكم اعضاي قائم مقام انجمن ده را با امضاي فرماندار به آنان تحويل مي دادم. بدين صورت مردم همه روستاهاي بخش قمصر طي انتخاباتي آزاد و ساده و بدون تشريفات و بدون صرف هيچ هزينه اي شوراهاي روستاي خود را برگزيدند. ماموريت من در وزارت كشور به عنوان بخشدار قمصر و بعدا با سمت معاون فرمانداري كاشان ، چهار سال طول كشيد. در آن سال ها آنان که دل در گروی عشق به انقلاب رهایی بخش اسلامی در ايران داشتند،در خدمات شبانه روزي خود در اين راه سر از پاي نمي شناختند. من به عنوان كوچك ترين قطره از اقيانوس مردمي در اين مدت ۱۲ انتخابات برگزار كردم يا در برگزاري آن مشاركت داشتم، اما حتي يك ريال به عنوان اضافه كار، حق ماموريت يا فوق العاده انتخابات دريافت نكردم. تنها درآمد من حقوق معلمي من بود كه مدتي از وزارت آموزش و پروزش و مدتي تيز از وزارت كشورذ دريافت مي كردم. ياد دارم روزي در روستاهاي اطراف نياسر كار ما تا شب طول كشيد و لازم بود روز بعد نيز كارمان را ادامه دهيم. من و آقاي احمد ابوالفضلي كارمند بخشداري كه در همه اين كارها صادقانه با من همكاري مي كرد،شبي در ميان جاده نياسر با روشنايي نور چراغ هاي ماشين جيپ به عنوان شام نان و هندوانه خورديم. جايتان خالي خيلي مزه داد و خود براي ما خاطره اي شيرين شد. @amotahar
موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : شنبه 7 فروردين 1395 | 16:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(225) ------------------------------------------------- « زهر دروغ »بلای این « شهر شلوغ »! ------------------------------------------------- من در این « شهر شلوغ »، « بلایی کُشنده تر» و « بلوایی گزنده تر» از « زهر دروغ » ندیدم؛ شهری که در آن همواره « پر رنگ ها» و « آذرنگ ها» بهتر دیده، و «صداهاي بلند» و « نواهای شکوهمند » بیشتر شنيده می شوند! « ادعاهای گزاف» و «های و هوی اشراف» برتر می درخشند؛ و « نام های پرطُمطُراق» و « نامجویان مشتاق» بهتر جلوه می بخشند! غافل از آن كه خوب ها « آسان » مي آيند، بي رنگ و « پنهان » مي مانند و بي صدا و در « نهان » مي روند!! اما چون «جز حق نمی گویند» و «جز راه حق نمی پویند» ؛ در این «سرای سرور» ،«دنیایی مسرور» می سازند؛ و چون سرود هستی را « مخلصانه می سرایند»،« جاودانه می پایند»! ------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------ بلوا : بلیه،مصیبت،سختی،آشوب و غوغا آذرنگ : اندوه،رنج،آذرگون،آتش رنگ،روشن طُمطُراق : سروصدا،کر و فر،خودنمایی،نمایش شکوه و جلال @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 7 فروردين 1395 | 8:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
هیچ کس «ایرانی تر» از دیگران نیست! ------------------------------------------------------ #خاطره_هاومخاطره_ها --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- خاطره ای جالب از روزهای غلیان غیرت ---------------------------------------------- در سال 1367 من مدیر کل آموزش و پرورش استان کهکیلویه و بویر احمد بودم. پس از پذیرش قطعنامه شماره 598 مجمع عمومی سازمان ملل توسط ایران، صدام و منافقین به تصور این که ایران به خاطر ضعف توان نظامی ناگزیر از پذیرش قطعنامه شده است،یورشی جدید و شدید به مرزهای ایران را آغاز کردند. ارتش عراق از جنوب و منافقین از غرب با هجومی وسیع وارد خاک ایران شدند. در آن زمان به ما خبر رسید که ارتش عراق تا پشت دروازه های اهواز رسیده اند! من فورا ضمن تشکیل جلسه ای با معاونان اداره کل به اتفاق آرا تصمیم گرفتیم ضمن فراخوان همه فرهنگیان استان به حضور در جبهه ها، خود نیز به اتفاق کارمندان اداره کل روانه ها جبهه ها شویم. بنابراین صبح روز بعد کارکنان اداره کل را جمع کرده،این تصمیم را به آگاهی آنان رسانده، به ایشان گفتم: من و معاونان اداره کل امروز عازم جبهه ها هستیم. هر کس مایل به همراهی ما هست،آماده سفر شود. همه کارمندان اداره کل به اتفاق آمادگی خود را جهت حضور در جبهه اعلام کردند. متعاقب آن من طی پیامی به فرهنگیان استان ضمن اعلام خبر حضور خود و کارمندان در جبهه،از همه معلمان و فرهنگیان استان خواهش کردم که هر کس علاقه به همراهی ما دارد، بار سفر به سوی جبهه ها را ببندد. البته با توجه به این که معلمان در حال گذراندن تعطیلات تابستانی خود بودند و هیچ اجبار اداری برای حضور در جبهه نداشتند ؛ لذا پیش بینی می کردیم که استقبال از این فراخوان کم و ناچیز باشد. اما مراتب ایثار و فداکاری و بزرگواری فرهنگیان استان چنان حماسه ای آفرید که شایسته می دانم آن را به عنوان برگی زرین در تاریخ دفاع مقدس بنگارند! من تنها یک معاون و چند نفر کارمند را برای انجام امور روزمره اداره کل گماردم و خود و بقیه معاونان و کارکنان به سوی جبهه روانه شدیم. گذرگاه رزمندگان استان به سوی جبهه ها شهر گچساران (یکی از شهرهای استان) بود. وقتی ما به گچساران رسیدیم،شهر را انباشته از حضور فعال فرهنگیان استان دیدیم.جمعیت فرهنگی استان به وضوح در خیابان ها،معابر و کوچه ها دیده می شدند. فرمانده محترم سپاه گچساران ضمن تماس با من خواهان نشستی فوری جهت تصمیم گیری برای تجهیز و اعزام فرهنگیان به جبهه شد. در نشست مشترک ایشان ضمن تشکر از حضور انبوه فرهنگیان داوطلب برای حضور در جبهه اظهار داشتند: ماشاءالله آن قدر نیروی رزمنده فرهنگی آمده که ما (سپاه) توان تجهیز و اعزام همه آنان را به جبهه ها نداریم. لذا خواهش ما برگرداندن بیشتر نیروهای فرهنگی و اعزام تعداد اندگی از ایشان بر حسب نیاز به جبهه هاست. ایشان افزودند: چون شما رئیس و مسئول فرهنگیان هستید و نیز شما آنان را جهت حضور فراخوانده اید، از شما تقاضا می کنیم ضمن تشکر از آنان بخواهید جز تعدادی اندک بقیه به خانه های و نزد خانواده های خود بازگردند! بنابراین من طی اطلاعیه ای همه فرهنگیان را به حضور در سالن بزرگ هنرستان (سالنی بسیار بزرگ و در آن زمان محل برگزاری نماز جمعه گچساران بود) فراخواندم. روز بعد سالن مزبور مملو از فرهنگیان صدیق و ایثارگر استان شده بود.جمع حاضر به شدت شعارهای میهنی و انقلابی می دادند. من طی سخنانی ضمن تشکر و سپاس از حضور فعال و جوانمردانه آنان ،تقاضای فرمانده محترم سپاه را به آگاهی آنان رساندم. جمعیت فرهنگی حاضر بلافاصله با فریادهای مردانه خود گفتند: اگر جمعیت رزمنده زیاد است،شما خود و کارکنان اداره کل برگردید. ما تا آخرین نفس باید با دشمن بجنگیم. من گفتم: سپاه حتی اسلحه و لباس به اندازه همه شما ندارد و اصولا به این همه نیرو نیاز ندارد. در پاسخ گفتند: ما از سپاه هیچ نمی خواهیم. با همین لباس های خود اعزام می شویم و حتی اگر تفنگ نباشد،با سنگ و چوب می جنگیم! من ضمن تحسین قلبی این درجه از ایثار ،در برابر عظمت شخصیت و اراده و همت این قشر فرهنگی واقعا کم آوردم ! و ضمن اعلام مراتب به فرمانده محترم سپاه، ناتوانی خود را خاموش کردن احساسات شعله ور میهن دوستی و غیرت این جوانمردان اعلام کردم!! شباهنگام از پنجره طبقه دوم خانه معلم گچساران خیابان را تماشا می کردم. تعدادی از معلمان را دیدم که بساط بیتوته خود را در کنار پیاده رو خیابان افکنده،ضمن خوردن نان و پنیر و هندوانه به عنوان شام،خود را برای رزم فردا آماده می کردند! *************** ما ایرانیان و بویژه ما فرهنگیان این چنین بودیم که هشت سال در برابر هر هجومی ویرانگر مقاومت کردیم . در آن روزها از هیچ رزمنده ای نپرسیدیم: چه دین و مذهبی دارد؟ چه گرایشی سیاسی دارد؟ چه زبان و گویش و قومیتی دارد؟ در انتخابات به چه کسی رای داده است؟ و چه و چه و... لذا توانستیم به نام یک ملت بزرگ و در جبهه های واحد دست در دست یکدیگر نهیم و نگذاریم حتی یک وجب از خاک میهن در تصرف بیگانه بماند. بیاییم باور کنیم که «ایران» متعلق به همه «ایرانیان» است! هیچ کس «ایرانی تر» از دیگران نیست! بنابراین همه «ایرانیان» شهروند درجه یک و دارای حقوق انسانی مساوی هستند!
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 6 فروردين 1395 | 16:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(224) ----------------------------------------------------- ریاضی؛دانش و بینش! ----------------------------------------- من « ریاضی » را زبانی « اعتراضی»دیدم ؛ اعتراض علیه« بیداد» و ویرانگر« انقیاد». زبان ریاضی،« منطق » است و منطق مُبیِن « حقایق » است. منطق ریاضی « بیداد» را « برنمی تابد» و « عناد » را « درنمی یابد»! ...و چه دردی« تباه تر» از بیداد و چه رنجی «جانکاه تر» از عناد؟ ریاضیات زبانی است که خدا با آن « مشق بینش » و « سرمشق آفرینش» را نوشت . ریاضی برای همه« دانش ها »، « سرمایه » است و برای همه« پژوهش ها»، « پایه »! ریاضی،«تعقل» را « نظام » می بخشد و « تخیل » را، « انتظام»! ریاضیات « زبان علوم» است و « لسان منظوم». دانش ریاضی« آفریننده دقت و نظم باوری» و « برانگیزاننده خلاقیت و نوآوری» است . ریاضیات نه تنها یک « دانش » ، که یک « بینش » است؛ بینشی که با آن می توان « سرنوشت» را « از سر»،« نوشت». ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------- انقیاد : خوار و رام شدن،گردن نهادن،مطیع شدن عناد : ستیزه کردن،کجروی،گمراهی،لجاجت مبین: بیان کننده،آشکارکننده اَلَم : درد،رنج،
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 6 فروردين 1395 | 8:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(223) ---------------------------------------------------------- تن آدمی شریف است به جان آدمیت ------------------------------------------------------ من گوسفندانی دو پا را دیدم که بدون« چرا » « می چریدند» و بدون « بلا » « می بالیدند»! سر به زمين فرو برده، پوزه در خاك« داشتند» و شكم را از آب و علف « مي انباشتند»! تنها دغدغه آنان «خور و خواب» بود و «اطاعت ارباب » ، این موجودات « سرگردان» را نسبت به « چارپایان » نه صاحب« فضیلتی ممتاز» ، که« طبیعتی هم تراز » دیدم! ! حیوان تنها انگیزه اش « احساس » است و اطاعتش ناشی از « هراس»! انسانیت انسان به « تفکر » است و « تدبر»، نه به « خور وخواب» و « شهوت و شراب»! انسان به همان« اندازه انسان » است که « می اندیشد»! و به همان « بازه حیوان » است که «می پریشد»! سعدی آن حکیم« فرزانه» چه خوش این« ترانه» می سراید : تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت ---------------------------------------------- #شفيعي_مطهر ------------------------------------------- بلا : آزمایش در نعمت یا محنت، آزمودن در خیر یا شر بالیدن : نموکردن،رشدکردن،بزرگ شدن،تناورگشتن هم تراز : هم سنگ، هم پایه، برابر بازه : فاصله میان دو چیز،پهنا ،مرز می پریشد: آشفته می شود،پریشان می شود شغب : فتنه و آشوب،شور و غوغا @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 5 فروردين 1395 | 8:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
برتری تشخيص خرد جمعي ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ تشخيص خرد جمعي برتر است يا تشخيص باهوش‌ترين فرد ؟ ----------------------------------------- در عرصه اجتماعی معمولا بین اندیشمندان این گفتمان مطرح است که برای اداره هر جامعه نظام دموکراسی بهتر و برتر است یا نظام فردی و سلطنتی؟ برخی از اندیشمندان به ویژه پیشینیان بر این پندار بودند که برای اداره هر جامعه گزینش یک فرد نخبه،زيرك و دانشمند و دادن زمام امور به دست او مي تواند تضمين كننده سعادت ، رفاه و رستگاري جامعه باشد. اما امروزه كمتر متفكري در دنيا چنين سيستمي را تاييد مي كند. حتي كشورهاي سنتي پادشاهي و امپراتوري، اما پيشرفته چون ژاپن، انگليس، هلند، بلژيك، دانمارك، سوئد و....كه سيستم تاريخي سلطنتی خود را حفظ كرده اند، اختيارات چنداني به پادشاه نمي دهند؛ بلكه همه امور جاري و اختيارات كشور بين برگزيدگان ملت توزيع مي شود. اصولا زماني تحقق عدالت را در توزيع عادلانه ثروت در جامعه مي پنداشتند؛ اما امروزه استقرار عدالت اجتماعي منوط به توزيع عادلانه سه عنصر در بين افراد هر جامعه است: ۱ - توزيع ثروت ۲ - توزيع قدرت ۳ - توزيع اطلاعات بر اساس یک آزمایش طبیعی و اجتماعی که توسط «فرانسيس گالتون» انجام شده برتري تشخیص « خرد جمعی » بر تشخیص افراد باهوش و نخبه تایید می شود. اين مطلب را خود بخوانید و داوری کنید: در يک روز پاييزي در سال ١٩٠۶ دانشمند انگليسي «فرانسيس گالتون» خانه‌ خود را در شهر پليموت به مقصد يک بازار مکاره در خارج شهر ترک كرد. گالتون ٨۵ ساله آثار کهولت را رفته‌رفته در خود احساس مي‌كرد؛ اما هنوز از ذهني خلاق و کنجکاو برخوردار بود، چيزي که در طول عمرش به وي کمک کرده بود به شهرت دست يابد. دليل شهرت وي يافته‌هاي او در موردِ وراثت بود که موافقان و مخالفان سرسختي داشت. در آن روز خاص گالتون مي‌خواست در مورد احشام مطالعه کند. مقصد گالتون بازار مکاره‌ ساليانه‌اي بود در غرب انگلستان، جايي که كشاورزان احشام خود را از گوسفند و اسب و خوک و غيره براي ارزش‌يابي و قيمت‌گذاري به آنجا مي‌آوردند. حضور دانشمندي مانند گالتون در چنان جمعي غيرعادي مي‌نمود. ولي بايد توجه داشت که گالتون به دو چيز بسيار علاقه‌مند بود. يکي اندازه‌گيري پارامترهاي فيزيکي و ذهني و ديگري مطالعه در خصوص پرورش نسل. گالتون که در عين حال پسرخاله‌ داروين نيز بود، شديدا اعتقاد داشت که در يک جامعه تنها تعداد اندکي، مشخصه‌هاي لازم براي هدايت سالم آن جامعه را در خود دارند و از همين رو مطالعه‌ مربوط به مسائل وراثت و نيز پرورش نسل، مورد توجه وي بود. او بخش بزرگي از عمر خود را صرف اثبات اين نظريه کرده بود که اکثريت افراد يک جامعه فاقد ظرفيت لازم براي اداره‌ جامعه هستند. آن روز او در حالي که در ميان غرفه‌هاي نمايشگاه مشغول قدم زدن بود، به جایي رسيد که در آن مسابقه‌اي ترتيب داده شده بود. يک گاو نر فربه انتخاب شده و در معرض ديد عموم قرار گرفته بود. هر کس که تمايل شرکت در مسابقه را داشت بايد ۶ پنس مي‌پرداخت و ورقه‌اي مهر شده را تحويل مي‌گرفت. در آن ورقه بايد تخمين خود را از وزن گاو نر مي‌نوشت. نزديک‌ترين تخمين به واقعيت برنده‌ مسابقه بود و جوائزي به صاحب آن تعلق مي‌گرفت. ۸۰۰ نفر در مسابقه شرکت کردند تا شانس خود را بيازمايند. افراد از همه تيپ و طبقه‌اي آمده بودند. از قصاب گرفته که قاعدتا بايد بهترين و نزديک‌ترين نظر را به واقعيت مي‌داد تا کشاورز و مردم عامي بي‌تخصص. گالتون اين گروه افراد را در مقاله اي که بعدا در مجله‌ علمي «طبيعت» منتشر كرد، به کساني تشبيه کرد که در مسابقات اسب‌دواني، بدون کم‌ترين دانشي در موردِ اسب‌ها و مسابقه و تنها بر اساس شنيده‌هايي از دوستان، روزنامه‌ها و اين طرف و آن طرف بر روي اسب‌ها شرط مي‌بستند. او هم‌چنين با مقايسه‌ اين وضعيت با دموکراسي نوشت، همان قدر که افراد درکي از وزن گاو نر داشتند، به همان ميزان نيز وقتي در انتخابات شرکت مي‌کنند تا سرنوشت سياسي کشور را رقم بزنند از اوضاع مملکت و مسائل مربوط به آن مطلعند. اما يک چيز براي گالتون جالب بود، اين که ميان‌گينِ نظر افراد چيست. او مي‌خواست ثابت کند چگونه تفکر افراد وقتي نظريات‌شان با هم جمع شده و معدل گرفته مي‌شود، در صورتي که متخصص نباشند، از واقعيت به دور است. او آن مسابقه را به يک تحقيق علمي بدل كرد. پس از اين که مسابقه به انتها رسيد و جوايز پرداخت شد، ورقه‌هايي را که افراد بر روي آن نظريات خود را در خصوص وزن گاو نر منعکس کرده بودند، از مسؤولان مسابقه به عاريت گرفت تا مطالعات آماري خود را بر روي آنان انجام دهد. مجموعا ٧٨٧ نظر داده شده بود. گالتون به غير از تهيه‌ يک سري منحني آماري دست به محاسبه‌ ميانگينِ نظريات زد. او مي‌خواست دريابد عقل جمعي مردم پليموت چگونه قضاوت کرده است. بدون شک تصور او اين بود که عدد مزبور فرسنگ‌ها از عدد واقعي فاصله خواهد داشت؛ چرا که از ديد وي افراد خنگ و عقب مانده در آن جمع اکثريت قاطع را تشکيل مي‌دادند. ميانگينِ نظريات جمعيت اين بود که گاو نر ١١٩٧ پوند وزن دارد و وزن واقعي گاو که در روز مسابقه وزن کشي شد ١١٩٨ پوند بود. گالتون اشتباه مي‌کرد. تخمينِ جمع بسيار به واقعيت نزديك بود. گالتون نوشت: نتايج نشان مي‌دهد که قضاوت‌هاي جمعي و دموکراتيک از اعتبار بيش‌تري نسبت به آن‌چه که من انتظار داشتم برخوردارند. اين حداقل چيزي بود که گالتون مي‌توانست گفته باشد. در خصوص قضاوت «خرد جمعي» ذکر اين مطلب ضروري است که نظر هر فرد دو عنصر را در درون خود دارد: اطلاعات صحيح و غلط. اطلاعات صحيح (از آن رو که صحيح‌اند) هم‌جهت اند و بر روي يکديگر انباشته مي شوند؛ اما خطاها در جهات مختلف و غيرهم‌سو عمل مي‌کنند ؛بنابراين تمايل به حذف يکديگر دارند. نتيجه اين مي‌شود که پس از جمع نظريات آن‌چه که مي‌ماند اطلاعات صحيح است. ------------------------------------------------------------ اقتباس از کتاب تحقيقي «خرد جمعي» نوشته‌ «جيمز سورويس‌كي» - با كمي ويرايش (James Surowiecki) (The Wisdom of Crowds)
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 4 فروردين 1395 | 17:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(222) ------------------------------------------------- « اسارت» به جرم « بصارت»! -------------------------------------------------- من عقاب هایی را در« اسارت قفس» و « مرارت محبس» دیدم. اما اندوه بزرگ تری که عقاب ها را « رنج » و جانشان را « شکنج» می داد، نه « ميله هاي قفس»، كه پرواز آزادانه « زاغ و كركس» بود؛ « شاهين های تیزبال »،« اسير» بودند و « زاغ ها و زغن هاي بدسگال»،« امير ». در این دیار فرزانگانی که « فهم و بصارت» دارند، باید « طعم اسارت» را بچشند! ولی سفلگانی که «حقارت می پذیرند»،بر اریکه« صدارت می نشینند»! آنان که به « جان می ارزند»، بر سر « ایمان می لرزند»! اما آنان که « قوت» از « قنوت » می خورند، بر « صدر می نشینند» و « قدر می بینند»! حافظ چه جانسوز ناله برمی آورد که: جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش ------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------ بصارت : بینایی و دانایی مرارت : تلخی شکنج : شکنجه،مکر و حیله قوت : خورش،خوردنی،طعام،روزی قنوت: فرمانبرداری خزف: سفال، ظرف گلی تغابن: زیانکاری @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 4 فروردين 1395 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(221) -------------------------------------------------- « عطری روح پرور » یا « سطری روشنگر »! ------------------------------------------------- من چه بسیارگل هایی« لطیف» و شکوفه هایی« ظریف» را ديدم كه توسط قدرتمداران« زورگو » و خودکامگان« بدخو » در آشکار و « خفا » در زير پاي« جفا » لگدكوب شدند؛ اما دریغا که اینان از « فهم فضیلت» و «درک حقیقت» عاجزند و نمی دانند که گل های لگدکوب شده «عطری بیشتر» و « رایحه ای دل انگیزتر» می پراکنند! چه بسیار گل هایی که « لگدکوب» و آثارشان « منکوب » شد، اما عطر « دل انگیز» و رایحه « مشکبیز» آن ها سال ها ،بل قرن ها در کوچه باغ های تاریخ « پراکنده» ، و مشام جان ها را « آکنده » است. --------------------------------------------- خوش است غنچه پرپر ولی به این امید که از زلال وجودش گلاب می ماند! ------------------------------------------- بنابراین برای« ماندگاری» در دیار « رستگاری» بیاییم از گل وجود خود « عطری بگذاریم» یا « سطری بنگاریم»! « عطری روح پرور » یا « سطری روشنگر »! ------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- ظریف : زیبا،خوشگل،خوش هیکل منکوب : مصیبت دیده،رنج دیده،سختی کشیده @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 3 فروردين 1395 | 8:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(219) ------------------------------------------------------ «تحویل سال» یا «تحول حال»؟! ------------------------------------------------- من در « درازنای زمان» و « پهنای زمین» سرآغاز همه «خیزش های خیرآفرین» و «جنبش های بنیادین» را نه در« تحویل سال»،که در «تحول حال» دیدم! در نخستین طلیعه هر بهار با وزش« نسیم ناز نوروزی» و با «شمیم بهار بهروزی» ، «گلوی هر پنجره» و «نغمه هر حنجره» ، «نای هر رود» و «نوای هر سرود» ، «گلرقص هر فواره» و «چشمک هر ستاره» ، «تبسم هر گل» و «ترنم هر بلبل» ، با تحویل سال همه« ذرات هستی»،«سرود سرمستی» سرمی دهند، آثار خواب و خمودگی را از خاطر خسته« می پیرایند» ، و زمزمه سبز زندگی را «می سرایند». همه و همه از «نوزایی طبیعت» و «خودآرایی خلقت» خبر می دهند، و «اُفول انتظار» و «حُلول بهار» را به انسان شادباش می گویند! اما کامیابی بشر نه در «متن شادباش» ، که در «بطن تلاش» است! کوله بار زمان نه « میمنت و شگون » به ارمغان می آورد و نه «نحوست و افسون » به دامان می بارد؛ بل که پیروزی و کامیابی در گروی همت و حمیت ماست ، و شکست در تنبلی و کسالت ما! بیاییم «شکوفه های بهار» را از« شاخسار روزگار» بچینیم ، و «طراوت بهار» را با «حلاوت ابتکار» خود جاودانه سازیم. بیاییم «غنچه های لحظات» را بر «درخت حیات» شکوفا گردانیم و «شمیم ریاحین» و « نسیم عطرآگین» آن را استمرار بخشیم! من هم همراه با طبیعت ،فرارسیدن بهار خجسته و نوروز فرخنده را به شما تبریک و تهنیت می گویم. --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------- ناز : فخر،عشوه،کرشمه،لطف میمنت: مبارک بودن،خجسته بودن شگون: فال نیک،تفال خیر،میمنت و خجستگی افسون: حیله،تزویر،مکر،نیرنگ اُفول: غروب کردن،پنهان شدن،ناپدیدشدن حمیت: مروت،غیرت،نخوت،ننگ و عار
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 1 فروردين 1395 | 7:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |