دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(191)
من چه زيبا ديدم وفاداري گل آفتاب گردان را كه شب ها در غياب محبوش، خورشيد سرش را فرومي اندازد تا چشمان بيگانه ستارگان صورتش را نبينند.
من دوستاني را ديدم كه هماره در خيال من بودند؛ اما بي خيال من.
من وفاداري خط سپيد ميان جاده را ديدم كه گاه تكه تكه مي شود، اما همه جا پا به پاي من مي آيد.
من ناز و نياز نيايش و روح و روان رهايش را در سيماي كودكي زلال و احساسي لايزال چنان در جوشش ديدم كه گويي اين شميم شكوه شيدايي خاك است كه ابهت اهورايي افلاك را عطرآگين مي سازد.
من همت و حميت کشاورزی را چنان بلند و شكوهمند دیدم که برای حراست از خانه و مزرعه خود از طغیان رود می سی سی پی به دور خانه و كشتزارش خاکریزی کشید.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
معرفی تالیفات(16)
کلیله و دمنه - جلد نخست
یک سبد ستاره از کهکشان ادب پارسی
بازنویسی همه قصه های کلیله و دمنه به زبان روز برای جوانان
شناسنامه کتاب
نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر
ناشر : انتشارت فرهنگ و دانش
نوبت و سال چاپ : اول - ۱۳۹۰
شمارگان : ۳۰۰۰نسخه
قطع و تعداد صفحات : رقعی - ۱۱۰ صفحه
بهای فروش : ۳۰۰۰تومان
این كتاب در بر دارنده گزیده ای از یک میراث گرانبار و اثر یادگار ادب پارسی است. کلیله و دمنه میراثی شکوهمند با قصه هایی شیرین تر از قند است. این اثر پارسی خود کاخی مانا و قصری پایاست. که در درازنای تاریخ، هر ادیب هنرور و شاعر سخنور در آن ستونی ساخته و سقفی بر فراز آن برافراخته است.
در این کتاب کوشیده ایم تا در حد امکان در نقل حکمت ها و حکایت ها امانت داری را رعایت کنیم. البته در یکی از موارد برخی از بخش های یک قصه را برای رعایت ادب کمی تغییر داده ایم.
تا آن جا که ما بررسی کرده ایم عموم عزیزانی که در بازنویسی این متون تلاش کرده اند، کارشان بیشتر بازآفرینی و داستان سرایی بوده تا بازنویسی. به دیگر سخن روایت کنندگان آن آثار بنا به تایید خودشان اثری به کلی متفاوت با متن کهن و کاملا تازه و دگرگونه پدید آورده اند.
در حالی که ما کوشیده ایم جز در موارد ناگزیر، امانت داری را در نقل متون کهن رعایت کنیم.
آثاری که تا کنون در بازنویسی یا بازآفرینی کلیله و دمنه نگارش یافته و نشر یافته عموما گزینشی و موردی بوده است. بر پایه بررسی ما تاکنون اثری که همه قصه های کتاب ارزشمند کلیله و دمنه را از آغاز به ترتیب بازنویسی کند، یافته نشده است. بنابراین نگارش این اثر با این شیوه در این زمینه کاری نوین و ابتکاری نمادین است.
عزیزانی که اصل کتاب کلیله و دمنه را مطالعه کرده اند، می دانند که بسیاری از قصه های این کتاب در دل یک داستان بزرگ و بلند نهفته است که از زبان دو شغال به نام های کلیله و دمنه و سایر حیوانات بیان شده است. نیز در دل برخی از این داستان ها باز قصه هایی به عنوان شاهد مثال آمده است.ما در این جا به جز داستان بلند کلیله و دمنه سایر قصه ها را به ترتیب می آوریم و سپس قصه بلند اصلی را نقل می کنیم.
اين دفتر نخستین بخش از کتاب کلیله و دمنه است. بقیه قصه های این کتاب کهن ان شاء الله در جلد دوم به زودی تقدیم علاقه مندان خواهد شد.
متواضعانه همه ذهن های نقاد و طبع های وقاد را به یاری می طلبیم و نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده را چشم در راهیم.
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(190)
من بسی دوستان مخلص را دیدم که در اوج سختی ها به جای این که ترکم کنند، درکم کردند؛ ولي....
من سیم خاردار را دیدم که نه پشت و رو دارد و نه رنگ و بو. همه را یکسان می گزد و یک رنگی را می سزد.
من بسی جوانمردانی را دیدم که حتی هنگامی که بی کس هم بودند، ناکس نبودند.
من فانوس دريايي را ديدم كه شبانگاهان هماره چشمانش را مي گرداند و راه گم كردگان را ره مي نماياند.
من حلقه هاي زنجير را ديدم كه زير برف و باران زنگ زدند ؛ اما به همديگر نيرنگ نزدند. به يكديگر چسبيدند و همبستگي را تحقق بخشيدند.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(189)
من سرخ گلی را دیدم که می کوشید به تنهایی بار بهار را بر دوش كشد و بهار را براي خزان زدگان به ارمغان آورد و افسانه « با یک گل بهار نمی شود» را ابطال کند.او يك تنه با همه لختي ها،كار و با سختي ها،پيكار مي كرد.
من دو قطره آب و نیز دو تکه سنگ را دیدم كه به هم نزدیک شدند، قطره ها تشكیل یك قطره بزرگ تر را دادند ؛ اما دو تکه سنگ هیچ گاه نتوانستند با هم یکی شوند. بنابراين دريافتم هرچه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگ تر شدنمان نیز کاهش می یابد.
من آن گاه كه توفان خشم و خروش و دهان کف کرده و پرجوش دریا را دیدم ،دانستم که دريا غمی جانگداز در سر و دردی دراز در دل دارد.
من مداد پاک کن را دیدم که به خاطر اشتباه دیگران خودش را کوچک می کرد. این گونه جوانمردیش را آزمودم و پایداریش را ستودم.
من دلی را دیدم که هزار بار شکست؛ اما شکستن را نیاموخت.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل ديدني هاي شهر
سرب و سراب(188)
من کوچه ای را دیدم که کهنسالی از آن خارج می شد. او به من گفت : نرو که بن بست است !
ولی من گوش نکردم ، رفتم .هنگامی که برگشتم و به سر کوچه رسیدم ،پیر شده بودم . .

من بسياري را ديدم كه بخشايش را نشانه كوچكي و انتقام را علامت بزرگي مي پنداشتند. با خود انديشيدم كه اگر چنين بود چرا خدا اين قدر بزرگ است؟
من انسان های بزرگ را ديدم كه، عظمت دیگران را می بینند و
انسان های متوسط را كه، به دنبال عظمت خود هستند
و انسان های کوچک را كه، عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.
من مرگ واقعي را نه در دفن در خاطر خاك كه در محو از خاطره هاي پاك ديدم.
من کسی را دیدم که با سر، ده ها سنگ را می شکست ، اما در برابر سركشان سر بر خاك مي نهاد. من سري را شايسته سروري ديدم كه جز در برابر حق فرود نيايد.
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(187)
(به بهانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان و شب هاي قدر)
امام صادق(ع) : هنگامي كه روزه هستي بايد گوش و چشم تو از حرام ، و باطن و تمام اعضاي بدنت از زشتي ها روزه باشد.
من ماه مبارك رمضان را ماهي ديدم كه سرآغازش رحمت، ميانه اش مغفرت و پايانش رهايي از آتش دوزخ بود.
من رمضان را ماه انفجار نور دیدم و فصل سبز سرور.
من شکم و شهوت را زمینی ترین اندام ها دیدم و چون آن دو اندام را روزه دار دیدم از هرزه گردی هاي دیگر اندام ها چون چشم،گوش، زبان و...بر خود لرزيدم.
من رمضان را بهار دل ديدم و شب هاي قدر را فصل فضائل. اين فصل با رويت هلال آغاز مي شود؛ اما فصل بهار دل ها نه با رويت هلال كه با تحول در حال آغاز مي گردد.
من بهار ذمضان و شب هاي قدر را چون نسيمي ديدم كه نه تنها خاك را ، كه افلاك را حيات مي بخشد. نسيم سحرگاهانش مشكبار است و شميم شامگاهانش خوشگوار.
من در رگ های هر شب رمضان بويژه در شب هاي قدر ، نور نيايش را جاري ديدم. در انبان هر لحظه عطري از عشق نهفته و غنچه اي از شوق شكفته است. نسيم رمضان بهارآفرين است و عطرآگين. نسيمش نرم خيز است و شميمش ، مشكبيز.
من در شب هاي قدر از حنجره هر پنجره آواي تلاوت قرآن را مي شنوم كه در كوچه ها عطر معنويت مي پراكند. بر شاخساران گلدسته ها گل تكبير مي شكفد و سينه سياه ظلمت را مي شكافد. از ساقه ترد لحظه ها جوانه هاي سبز عرفان و شكوفه هاي سرخ ايمان مي رويد.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(186)

من جهان بزرگ را براي پرواز روان هاي آزاده قفسي تنگ و محبسي پرنيرنگ ديدم.
من انسان هایی را رستگار دیدم که می کوشند تا خویشتن خویش را بیابند و برای تکامل آن بشتابند.


من در ورای دریاهای دور و دراز نه شهری غماز که شهرهایی پر رمز و راز را دیدم.«...سیروا فی الارض فانظروا...» اين انديشه مرا بر آن داشت تا آن رمز و رازها را دریابم و با آن شهر خود را دریابم.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(185)

من در شهر سرب و سراب انسان هایی بسیاری را دیدم که نیمه ای پنهان داشتند. هر شهروند اين شهر در دانشگاه روزمرگي هاي جامعه اين درس را عملا مي آموخت و عمري در تنور رياكاري و تظاهر مي سوخت.
من افراد بدبين و خوش بين را دیدم . افراد بدبين در هر فرصتي مشكل را مي بينند؛ ولی اشخاص خوش بين در هر مشكلي فرصت را می جویند.(با الهام از سخن چرچیل)
من دست های دعا را چون شكوفه هاي راز شكفته بر شاخساران نياز دیدم .هر دست شاخساري برآمده از زمین و کشیده به سوی آسمان.
من در هر شبانگاه امید،میوه خورشید را بر شاخساران آگاهي تابنده ديدم.
ادامه دارد....
شفيعي مطهر
..
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
من تاریخ را کابوسی دیدم که مورخ میکوشد تا انسان ها را از آن کابوس برهاند.
من در نظام مدیریتی شهر سرب و سراب ارادت را دیدم که جای مهارت نشسته و در نتیجه ریاکاری جایی برای صداقت نگذاشته بود.ماهران را دیدم که مهارشان می کردند و مریدان را بر مدارشان می نشاندند.
من تقوا را مهم تر از تخصص دیدم؛ اما كسي را كه بدون تخصص مسئوليتي را بپذيرد، او را بي تقوا مي دانم.
من سخت كاركردن را مهم نديدم، بل كه مهم تر كار سختی را دیدم که هوشمندانه انجام دهند.
من بسیاری از تحولات و انقلاب های بشری را در برخی از کشورهای جهان دیدم که انقلابیون برای مردم دسته کلیدهایی را به ارمغان آوردند که چندین دهه از عمر ملت ها در آن صرف شد تا فهمیدند که هیچ یک از آن کلیدها هیچ دری را باز نمی کند.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب (۱۸۳)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۸۲)




موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
معرفی آثار و تالیفات (۱۵)
دانستنی های زندگی
شناسنامه کتاب
نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر
ناشر : انتشارات رواق دانش - قم ( به سفارش خیریه حضرت امام رضا(ع) مهربان)
نوبت چاپ :اول - ۱۳۹۰
شمارگان:۳۰۰۰
قطع و تعداد صفحات : رقعی - ۹۶ صفحه
" آگاهی" و "دانایی" مسئولیت آور است . "هر که آگاه تر مسئول تر !".
آن که می داند مسئول انجام رسالت دانایی خود است و آن که نمی داند در خوشی کاذب نادانی غوطه ور است !! بنا براین آگاهی مقدمه احساس مسئولیت است . آن که "خوشی نادانی !" را بر "درد دانایی" ترجیح می دهد، قطعا از آگاهی و دانایی گریزان است !پس "خواندن" آگاهی بخش و مسئولیت آور است و "نخواندن " مایه احساس راحتی !! آیا شما باز هم می خوانید ؟!!!
کسی که به آفتاب پشت کند جز سایه خود را نمی یابد !
اين كتاب شامل مجموعه اي از دانستني هاي ضروري زندگي است. جملات كوتاه ،حكايات و سروده هاي حكيمانه و ديگر دانستني هاي زندگي ساز بخش هايي از از اين مجموعه را تشكيل مي دهد.
ضمنا وبلاگی تحت عنوان «دانستنی های زندگی» دارم که معمولا هر روزه آپ می شود. در صورت تمایل مراجعه فرمایید به این لینک:
http://webaran.blogfa.com
نقدهاي سازنده و رهنمودهاي ارزنده شما را چشم در راهيم.
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۸۱)
من همه انسان ها را با پرهايي چون پروانه و بال هايي بر شانه ديدم كه مي توانستند پر و بال بگشايند و پرواز را بيازمايند ، سينه سپهر را درنوردند و مهد مهر را در برگيرند....اما کم دیدم شکوفایی گل این راز را بر شاخسار پویایی پرواز!!
من زندگی را رویایی دیدم که باید آن را با رویت ، روايت كرد. تعبير هر رويا با راوي آن است. هر كسي مي تواند روياهاي خود را به هر شكلي تعبير كند و به آن واقعيت بخشد.
من در هر رفتن، رسيدن را نديدم؛ اما براي هر رسيدن گزيري جز رفتن نيست! حتي در بن بست ها هم راه پرواز باز است!





من سرزمینی را دیدم با واژه هایی وارونه و مفاهیمی واژگونه :جایی که «گنج »، "جنگ" می شود، «درمان »، "نامرد" و « قهقه »، "هق هق" ؛
اما « دُزد »، همان "دُزد" است، « درد»، همان "درد"و« گرگ »، همان "گرگ" !!
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
من هيچ كس را نديدم كه نويسنده سناريوي نمايش زندگي خود باشد؛ اما فهميدم كه چون ناگزير از بازي در نقش خود هستم، بايد بكوشم تا نقش خود را خوب بازي كنم.
من دست هاي خود را بدون قدرت و نيرو ، و دلم را انباشته از آرزو ديدم؛ بنابراين از خدا خواستم يا به دست هايم نيرو بخشد، يا از انبوه آرزوهایم بكاهد.
من در شهر تاريك سرب و سراب كتاب فروشي را ديدم كه خوشه اي از خورشيد را به بهاي شمعي از اميد مي فروخت و كس آن را نمي خريد....و چقدر دلم براي پروانه ها سوخت!!
من در واپسين سطرهاي مشق روزانه آدم هاي حقير دو نكته را در هر روز مي ديدم: آرزوي مرگ و مرگ آرزو!
من ميل هاي فروخفته و نياز هاي نهفته را چون خاري در بستر و آتشي زير خاكستر ديدم كه چون راهي براي بروز بيابند، به سوي انفجار مي شتابند.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۸۰)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۷۹)
من در هيچ جامعه تحت حاكميت استبداد و ستم را بدون اعتراض . خروش و فرياد نديدم. اگر در جامعه اي استبدادي، خروش و فريادي نمي شنوي، اين نشانه اوج استبداد است و سلطه مطلق بيداد.
من گستره دنيا را بسيار گسترده ديدم. سهم هر كسي از اين دنياي گسترده به اندازه ژرفاي ريشه و شكوفايي انديشه اوست.پر و بال بگستر و با این شهپر تا اوج بپر!
من دنيا را در دست هاي توانمند انديشمندان ژرف نگر و سختكوشان تلاشگر ديدم.
من گاه نسیم یک تصمیم را دیدم که دریچه های زندگی یک انسان را به روی اندوه یا شادی ، سعادت یا تنگدستی ، مصاحبت یا تنهایی ، و عمری طولانی یا مرگی زودرس باز کرد.
من بیشتر افراد را دیدم که بیش از این که ریسک لازم را برای تحقق رویاهای شان انجام دهند، سخت کار می کنند که آنچه را که دارند، از دست ندهند.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۷۸)
من انجام هيچ كاري را بزرگ نديدم؛ زيرا هر كار را به كارهايي كوچك تر تقسيم كردم.
من در انجام هر كار بزرگ و رفتن به هر راه سترگ ،دشوارترين كار و اقدام را برداشتن نخستين گام ديدم.
من مشکلات را به عنوان فرصت هایی دیدم که به ما داده اند تا بتوانیم جوهر وجود خود را باور ، و همه توانمندي هاي نهفته و استعدادهاي خفته خود را بارور کنیم.
من پنهان کردن دانش خود را بهتر از آشکار کردن نادانی خود دیدم.
من رادمردان آزاده را بر این باور ديدم که در سرزمینی که نتوان مردانه زیست، مردانه مردن ،عين زندگی است.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.