دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۹)

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 من آدمی را ساخته افکار خویش ديدم ، انسان همان خواهد شد که به آن می اندیشد . . .

من امروز را براي ابراز احساس به عزیزان غنمینت شمردم ؛زيرا

شاید فردا احساس باشد، اما عزیزی نباشد . . .

من هیچ گاه به خدا نگفتم :یك مشکل بزرگ دارم

به مشکل گفتم: من یك خدای بزرگ دارم . . .

من چون صخره و سنگ را در مسیر رودخانه زندگی ديدم، دانستم كه اگر آن ها نباشند،

صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد . . .

 

 

من كوشيدم کسی را که امیدوار است، هیچ گاه نا امید نکنم ، شاید امید تنها دارايی او باشد . . . 

ادامه دارد....

               شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابآدمياحساسرودخانهاميد

تاريخ : جمعه 20 آبان 1390 | 6:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۶)

 

 

من رودخانه خشکی را دیدم که هیچ کس از روزهای طراوت بخشی و حیات آفرینی او سپاسگزاری نمی کرد .....و من دانستم که همیشه و همواره عمر باید مفید و اثر بخش بود. 

من سه چیز را غیرقابل اتکا دیدم: غرور را ، دروغ را و عشق را؛ زيرا انسان با غرور بر دیگران مي تازد ، با دروغ ،جان خود را مي گدازد و با عشق سر را مي بازد.

  

من موش کوری را دیدم که عاشق ترین دلدادگان بود؛ زيرا زيبايي همسرش را ناديده باور داشت.. 

من سرمايه و حاصل زندگي را ديدم، نه در اموالي كه اندوخته بودم؛ بل كه در قلب هايي كه به آن ها عشق آموخته بودم. 

من سيماي فقر را ديدم ، نه در چهره گداي نادار ، بل كه در صورت انسان زياده خواه و طمعكار.  

ادامه دارد...

                                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابرودخانهطراوتدروغعشقموش كورسرمايه

تاريخ : دو شنبه 20 تير 1390 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 سفرنامه من از 

 

 شهر سرب و سراب(۳۰) 

 

 من ریل های راه آهن را دیدم . آنان با وجود این که هیچ گاه نمی توانندبه یکدیگر برسند ؛ همه وجود خود را صرف این می کنند تا ديگران را به يكديگر  برسانند! 

 من كسي را ديدم كه آنقدر پشت سر ديگران سخن مي گفت كه فرصت نمي كرد كسي را دوست بدارد... و آنقدر عیب دیگران را بزرگ می دید که عیب خودش به چشمش نمی آمد!! 

 

 من « فروتن»ی را دیدم که چونان رودخانه هر چه بر ژرفای او می افزود، بیشتر احساس آرامش و فروتنی می نمود. 

 من خردمندی را دیدم که هر چه می دانست، نمي گفت ؛ ولي هرچه را مي گفت، مي دانست. 

 من انسان خوشبختي را ديدم كه خوشبختي را در هماهنگي با رويدادهاي روزگار مي دانست. بنابراین هر رویدادی برایش قابل پیش بینی و هر تلخ وشی در کامش شیرینی بود. 

 

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابراه آهنريلفروتنرودخانه

تاريخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390 | 11:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد