دل ديدني هاي شهر
سرب و سراب(188)
من کوچه ای را دیدم که کهنسالی از آن خارج می شد. او به من گفت : نرو که بن بست است !
ولی من گوش نکردم ، رفتم .هنگامی که برگشتم و به سر کوچه رسیدم ،پیر شده بودم . .

من بسياري را ديدم كه بخشايش را نشانه كوچكي و انتقام را علامت بزرگي مي پنداشتند. با خود انديشيدم كه اگر چنين بود چرا خدا اين قدر بزرگ است؟
من انسان های بزرگ را ديدم كه، عظمت دیگران را می بینند و
انسان های متوسط را كه، به دنبال عظمت خود هستند
و انسان های کوچک را كه، عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.
من مرگ واقعي را نه در دفن در خاطر خاك كه در محو از خاطره هاي پاك ديدم.
من کسی را دیدم که با سر، ده ها سنگ را می شکست ، اما در برابر سركشان سر بر خاك مي نهاد. من سري را شايسته سروري ديدم كه جز در برابر حق فرود نيايد.
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(187)
(به بهانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان و شب هاي قدر)
امام صادق(ع) : هنگامي كه روزه هستي بايد گوش و چشم تو از حرام ، و باطن و تمام اعضاي بدنت از زشتي ها روزه باشد.
من ماه مبارك رمضان را ماهي ديدم كه سرآغازش رحمت، ميانه اش مغفرت و پايانش رهايي از آتش دوزخ بود.
من رمضان را ماه انفجار نور دیدم و فصل سبز سرور.
من شکم و شهوت را زمینی ترین اندام ها دیدم و چون آن دو اندام را روزه دار دیدم از هرزه گردی هاي دیگر اندام ها چون چشم،گوش، زبان و...بر خود لرزيدم.
من رمضان را بهار دل ديدم و شب هاي قدر را فصل فضائل. اين فصل با رويت هلال آغاز مي شود؛ اما فصل بهار دل ها نه با رويت هلال كه با تحول در حال آغاز مي گردد.
من بهار ذمضان و شب هاي قدر را چون نسيمي ديدم كه نه تنها خاك را ، كه افلاك را حيات مي بخشد. نسيم سحرگاهانش مشكبار است و شميم شامگاهانش خوشگوار.
من در رگ های هر شب رمضان بويژه در شب هاي قدر ، نور نيايش را جاري ديدم. در انبان هر لحظه عطري از عشق نهفته و غنچه اي از شوق شكفته است. نسيم رمضان بهارآفرين است و عطرآگين. نسيمش نرم خيز است و شميمش ، مشكبيز.
من در شب هاي قدر از حنجره هر پنجره آواي تلاوت قرآن را مي شنوم كه در كوچه ها عطر معنويت مي پراكند. بر شاخساران گلدسته ها گل تكبير مي شكفد و سينه سياه ظلمت را مي شكافد. از ساقه ترد لحظه ها جوانه هاي سبز عرفان و شكوفه هاي سرخ ايمان مي رويد.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(186)

من جهان بزرگ را براي پرواز روان هاي آزاده قفسي تنگ و محبسي پرنيرنگ ديدم.
من انسان هایی را رستگار دیدم که می کوشند تا خویشتن خویش را بیابند و برای تکامل آن بشتابند.


من در ورای دریاهای دور و دراز نه شهری غماز که شهرهایی پر رمز و راز را دیدم.«...سیروا فی الارض فانظروا...» اين انديشه مرا بر آن داشت تا آن رمز و رازها را دریابم و با آن شهر خود را دریابم.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(185)

من در شهر سرب و سراب انسان هایی بسیاری را دیدم که نیمه ای پنهان داشتند. هر شهروند اين شهر در دانشگاه روزمرگي هاي جامعه اين درس را عملا مي آموخت و عمري در تنور رياكاري و تظاهر مي سوخت.
من افراد بدبين و خوش بين را دیدم . افراد بدبين در هر فرصتي مشكل را مي بينند؛ ولی اشخاص خوش بين در هر مشكلي فرصت را می جویند.(با الهام از سخن چرچیل)
من دست های دعا را چون شكوفه هاي راز شكفته بر شاخساران نياز دیدم .هر دست شاخساري برآمده از زمین و کشیده به سوی آسمان.
من در هر شبانگاه امید،میوه خورشید را بر شاخساران آگاهي تابنده ديدم.
ادامه دارد....
شفيعي مطهر
..
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
من تاریخ را کابوسی دیدم که مورخ میکوشد تا انسان ها را از آن کابوس برهاند.
من در نظام مدیریتی شهر سرب و سراب ارادت را دیدم که جای مهارت نشسته و در نتیجه ریاکاری جایی برای صداقت نگذاشته بود.ماهران را دیدم که مهارشان می کردند و مریدان را بر مدارشان می نشاندند.
من تقوا را مهم تر از تخصص دیدم؛ اما كسي را كه بدون تخصص مسئوليتي را بپذيرد، او را بي تقوا مي دانم.
من سخت كاركردن را مهم نديدم، بل كه مهم تر كار سختی را دیدم که هوشمندانه انجام دهند.
من بسیاری از تحولات و انقلاب های بشری را در برخی از کشورهای جهان دیدم که انقلابیون برای مردم دسته کلیدهایی را به ارمغان آوردند که چندین دهه از عمر ملت ها در آن صرف شد تا فهمیدند که هیچ یک از آن کلیدها هیچ دری را باز نمی کند.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب (۱۸۳)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۸۲)




موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
معرفی آثار و تالیفات (۱۵)
دانستنی های زندگی
شناسنامه کتاب
نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر
ناشر : انتشارات رواق دانش - قم ( به سفارش خیریه حضرت امام رضا(ع) مهربان)
نوبت چاپ :اول - ۱۳۹۰
شمارگان:۳۰۰۰
قطع و تعداد صفحات : رقعی - ۹۶ صفحه
" آگاهی" و "دانایی" مسئولیت آور است . "هر که آگاه تر مسئول تر !".
آن که می داند مسئول انجام رسالت دانایی خود است و آن که نمی داند در خوشی کاذب نادانی غوطه ور است !! بنا براین آگاهی مقدمه احساس مسئولیت است . آن که "خوشی نادانی !" را بر "درد دانایی" ترجیح می دهد، قطعا از آگاهی و دانایی گریزان است !پس "خواندن" آگاهی بخش و مسئولیت آور است و "نخواندن " مایه احساس راحتی !! آیا شما باز هم می خوانید ؟!!!
کسی که به آفتاب پشت کند جز سایه خود را نمی یابد !
اين كتاب شامل مجموعه اي از دانستني هاي ضروري زندگي است. جملات كوتاه ،حكايات و سروده هاي حكيمانه و ديگر دانستني هاي زندگي ساز بخش هايي از از اين مجموعه را تشكيل مي دهد.
ضمنا وبلاگی تحت عنوان «دانستنی های زندگی» دارم که معمولا هر روزه آپ می شود. در صورت تمایل مراجعه فرمایید به این لینک:
http://webaran.blogfa.com
نقدهاي سازنده و رهنمودهاي ارزنده شما را چشم در راهيم.
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۸۱)
من همه انسان ها را با پرهايي چون پروانه و بال هايي بر شانه ديدم كه مي توانستند پر و بال بگشايند و پرواز را بيازمايند ، سينه سپهر را درنوردند و مهد مهر را در برگيرند....اما کم دیدم شکوفایی گل این راز را بر شاخسار پویایی پرواز!!
من زندگی را رویایی دیدم که باید آن را با رویت ، روايت كرد. تعبير هر رويا با راوي آن است. هر كسي مي تواند روياهاي خود را به هر شكلي تعبير كند و به آن واقعيت بخشد.
من در هر رفتن، رسيدن را نديدم؛ اما براي هر رسيدن گزيري جز رفتن نيست! حتي در بن بست ها هم راه پرواز باز است!





من سرزمینی را دیدم با واژه هایی وارونه و مفاهیمی واژگونه :جایی که «گنج »، "جنگ" می شود، «درمان »، "نامرد" و « قهقه »، "هق هق" ؛
اما « دُزد »، همان "دُزد" است، « درد»، همان "درد"و« گرگ »، همان "گرگ" !!
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
من هيچ كس را نديدم كه نويسنده سناريوي نمايش زندگي خود باشد؛ اما فهميدم كه چون ناگزير از بازي در نقش خود هستم، بايد بكوشم تا نقش خود را خوب بازي كنم.
من دست هاي خود را بدون قدرت و نيرو ، و دلم را انباشته از آرزو ديدم؛ بنابراين از خدا خواستم يا به دست هايم نيرو بخشد، يا از انبوه آرزوهایم بكاهد.
من در شهر تاريك سرب و سراب كتاب فروشي را ديدم كه خوشه اي از خورشيد را به بهاي شمعي از اميد مي فروخت و كس آن را نمي خريد....و چقدر دلم براي پروانه ها سوخت!!
من در واپسين سطرهاي مشق روزانه آدم هاي حقير دو نكته را در هر روز مي ديدم: آرزوي مرگ و مرگ آرزو!
من ميل هاي فروخفته و نياز هاي نهفته را چون خاري در بستر و آتشي زير خاكستر ديدم كه چون راهي براي بروز بيابند، به سوي انفجار مي شتابند.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۸۰)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۷۹)
من در هيچ جامعه تحت حاكميت استبداد و ستم را بدون اعتراض . خروش و فرياد نديدم. اگر در جامعه اي استبدادي، خروش و فريادي نمي شنوي، اين نشانه اوج استبداد است و سلطه مطلق بيداد.
من گستره دنيا را بسيار گسترده ديدم. سهم هر كسي از اين دنياي گسترده به اندازه ژرفاي ريشه و شكوفايي انديشه اوست.پر و بال بگستر و با این شهپر تا اوج بپر!
من دنيا را در دست هاي توانمند انديشمندان ژرف نگر و سختكوشان تلاشگر ديدم.
من گاه نسیم یک تصمیم را دیدم که دریچه های زندگی یک انسان را به روی اندوه یا شادی ، سعادت یا تنگدستی ، مصاحبت یا تنهایی ، و عمری طولانی یا مرگی زودرس باز کرد.
من بیشتر افراد را دیدم که بیش از این که ریسک لازم را برای تحقق رویاهای شان انجام دهند، سخت کار می کنند که آنچه را که دارند، از دست ندهند.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.