موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (76)
فردايی «قشنگ »، پاك از «رنگ نيرنگ»!
من در این شهر زنانی را دیدم که آبستن درد بودند و نوزاد غم در رحم داشتند .
اینان با «تار» تنهایی و «پود پارسایی» ، بلوز آينده را مي بافتند.
سال ها ایشان بر سر سفره گرسنگي و سبوي تشنگي، كودكانشان را با لقمه هاي وعده و آرزو سير مي كردند
و با سرود لالايي فردايی«قشنگ» ، روزي پاك از«رنگ نيرنگ»، آنان را مي خوابانيدند.
اما افسوس که....!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (59)
چوپان «دروغگو »بر فراز اریکه «آرزو»!!
من چوپان دروغگو را دیدم که دیگر فریاد نمی زد:
« گرگ آمد....گرگ آمد....» ،
زيرا او ديگر كدخدا شده بود!!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (58)
ننگ عافیت طلبی!
من پسته هایی را دیدم .
آن ها که لب« فروبسته بودند»، در كنج عافيت« نشسته بودند»؛
اما آن ها که لب« مي گشودند» ، پسته خوران به زودي آن ها را« مي ربودند».
بنابراین عافیت طلبان، نجات را در« سکوت» و اطاعت از« طاغوت» می دیدند!!
در شهر« سرب و سراب» و در این مدار «مرگ و مرداب»،
«لب گشودن» و «بولهب را نستودن» برابر است با «جان را باختن » و « دل را گداختن»!
اما خردمندان بر این باورند که برای رسیدن به هدف «عالی» باید روشی «متعالی» برگزید
و در راه نیل به آن«هدف» باید جان بر «کف» نهاد!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (57)
آرمان های «پنداری» و هدف های« انگاری»!
من نسلي «سوخته»،اما تجربه« نیندوخته» را ديدم
كه در سايه سار آرمان هاي« پنداري» و هدف های «انگاری» خود «غنودند» ؛
و راهزنان گردنه هزاره سوم ، كوله پشتي هاي انديشه هايشان را« ربودند» !!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (56)
خدای «ارحم الراحمین» و انسان «جهنم آفرین»!
من مردمی را دیدم که که چون حوصله «انتظار» نداشتند ، جهنم را در همين «ديار» به پا داشتند.
اينان با« رفتار»هاي «عذاب دهنده» و «گفتار»هاي« آزارنده»
چنان عرصه را بر يكديگر «تنگ» مي كردند
که شراب را در کام یکدیگر«شرنگ» می کردند و
از هر «رنگ»، «نیرنگ» می ساختند!
اینان چنان دنیا را« تنگ و تار» و خود را در« حصار انحصار» کردند
كه هر یک از آنان، بوستان جهان را «بی برگ» و رهايي را در« مرگ» مي دیدند.
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (55)
مثلث بیهودگی!
من مردمانی را دیدم که هماره و همیشه می دویدند.
دویدن از پی نان ،
نان براي استمرار زندگي ،
زندگي براي دويدن .....
و دويدن براي نان و...
.....تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا مرگ !!
«کار»،«نان»و«زندگی»سه راس مثلثی هستند که ما عمری دایره وار راه آن را «درمی نَوَردیم»
و زندگی، «بُت»ی است که به گِرد آن «می گَردیم» !
(#شفیعی_مطهر)
-----------------------------------------
توضیح: طرح زیر نمادی است از زندگی بی هدف که من در سال 1354 در صفحه نخست کتاب «پرواز،قطره قصه می گوید»رسم کردم.
این کتاب دومین مجموعه شعر من است که در سال انتشار(1354) به عنوان پرتیراژترین کتاب سال در ایران در نوع خود شناخته شد.
همین طرح پس از پیروزی انقلاب مدت ها به عنوان موضوع مسابقه در برنامه کودکان و نوجوانان تلویزیون جمهوری اسلامی انتخاب شده بود.

موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (54)
انسان« انتخابگر» بر سر دوراهی« زاری» و «زر»!
من فقر و ثروت را ديدم كه هر دو دست در آغوش يكديگر «خفته» در ذهن ها «نهفته» بودند.
هر دو چشم انتظار اين كه صاحبشان كدام يك را« بيدار »كند و كدام را« بی کار»؟
بنابراین دانستم این ماییم که باید برگزینیم«فقر و عسرت » را یا «رفاه و ثروت» را!
این انسان انتخابگر است که می تواند در «ناز و نعمت» باشد یا در «نیاز و نقمت»!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (53)
رویش بذر «خوشبختی» در سنگلاخ« سختی »
من جوانه هاي موفقيت را ديدم كه تنها در« بستر بحران ها» و «خاکستر حرمان ها»مي روييد
و بر سنگلاخ« سختي ها» و شاخسار «شوربختی ها» مي باليد.
زیرا بذر «خوشبختی» تنها در سنگلاخ «سختی» می روید!
بنابراین از سختی ها «نباید هراسید» و از بدبختی ها« نشاید ترسید»!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (52)
مدال خودباوری
من مدال هايي را ديدم كه نه بر« سینه قهرمانان» ، كه بر «گنجينه اذهان» مي آويختند.
اين مدال ها را تنها به ذهنيت هاي موفق« مي بخشيدند» و تنها بر سينه خودباوران «مي درخشيدند».
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (51)
مزار آرزوهای «خفته» و امیدهای «نشکفته»
* من مزاري از آرزوهای «خفته» و امیدهای« نشکفته» را ديدم،
همه خشك و« سوگوار»، و افتاده بر« رهگذار» ،
بي بار و «بي برگ» و همسايه «مرگ» ؛
همه خفته بر بستري «گِلين» و بر سينه هر يك سنگي« سنگين» ؛
همه با حسرت هاي «گران» و نگاه هاي« نگران» به سوی« دگران» ؛
اما در دل ها هنوز هزاران شاخه« آرزو» و جوانه اميد «خودرو» در حال روييدن و باليدن بود!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(50)
آفتاب «قلم» ،شکافنده یلدای «ستم»
من شب یلدایی را دیدم که هر چه توان داشت، راه تیرگی ها را« پیمود»[ و بر تاریکی ها« افزود»؛
اما سرانجام در برابر نخستين درخشش تيغ آفتاب
همه هيبتش «فرو ريخت» و رشته هاي ظلمت آفريني اش از هم« گسيخت».
بنابراین دانستم که:
ستم هر چه اکنون فراتر نشیند
ستمگر سقوطی فروتر ببیند!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(51)
فرق است میان «بینش» و «بینایی»
من نگاهی را دیدم که همه ديدني ها را «مي ديد» ،
همه افق ها و در و دیوارها را« درمی نَوَردید» ،
ولي حقيقت را نمي ديد...
«اُفُق» را می دید و «طُرُق» را درمی نَوَردید،
ولی به «مدرک» می رسید، نه به «درک»!
بنابراین دریافتم انسان برای درک هستی نه تنها «بینایی»،که«بینش» لازم دارد!
نه تنها «باید دید»،که «شاید کاوید»!
(#شفیعی_مطهر)
-----------------------------------------
«شاید کاوید» : شایسته است که کاوش کنید.
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(49)
سال های سترون در جستجوی مردان فرزانه و فروتن!
من سايه يك نجات بخش و رهايي آفرين را ديدم از جنس نور و به زلالي
بلور .
این ناجی بيش از ۱۱۰۰ سال منتظر بود که ۳۱۳ نفر يار صادق و هميار
عاشق بيابد ، تا برپاخيزد ؛
سينه شب هاي ستم را بشكافد و غنچه همه استعدادها را بشكوفاند.
اما دريغ از اين عده اندك مرد پاك در همه كره خاك!!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهر_سرب_و_سراب
قدرت و محبت
من شهریاری را دیدم که که همه چیز داشت؛
اما نمی دانست که «قدرت»، «محبت» نمی آورد.
بل که این « محبت» است که «قدرت» می آورد!
...و ای کاش این سخن امام علی(ع) را خوانده یا شنیده بود:
« احمق ترین خلق کسی است که خود را عاقل ترین خلق بداند!

موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
شیفتگان خدمت» یا «فریفتگان قدرت»؟!
من مديراني را ديدم كه مدعي بودند«شيفته خدمت »اند،نه «فريفته قدرت»؛
اما ياخته ياخته وجودشان وابسته به « ميز قدرت » و « مهميز دولت »بود.
«تصور هویت» آنان «ناچیز» و «تبلور شخصیت» آنان در «میز» بود!
«خدا»یشان تنها در «قاب»جلوه گر بود و «سیما»یشان در «نقاب»!
از «گفتار»شان «نیرنگ و نفاق» می تراوید و از «رفتار»شان،« شرنگ و شقاق»!
« کار»شان «فریب ناس» و «ابتکار»شان ،«لهیب اختلاس»!
(#شفیعی_مطهر)
---------------------------------------------------— —-------------------
مهمیز : آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه و.صل کنند و به وسیله آن اسب را به جست و خیز درآورند،در اینجا کنایه از مهار و افسار
شرنگ : زهر ،سم ،هر چیز تلخ ،حنظل
شقاق : ناسازگاری ،دشمنی، نفاق ،مخالفت کردن، دشمنی ورزیدن
لهیب :گرمی و شعله و زبانه آتش

موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
«کاه حقیر» یا «کوه کبیر»؟!
-------------------------
من مشکل بزرگ خودکامگان را نه تنها «فرنشینی»،که «خودبزرگ بینی» دیدم.
انسان «خودبزرگ بین» در آیینه خودبینی،«کاه حقیر» را «کوه کبیر» می بیند.
او قبل از دیگران،خود را «فریب» می دهد و پیش از دیگران،خویش را به« صلیب» می کشد!
این گونه افراد نه تنها «قائل توهم» که «قابل ترحم» اند!
اینان«اسیر عقده حقارت» و در «زنجیر شراره شرارت» اند!
این فرومایگان بر« موج زور سوار» و بر« اوج غرور ماندگار»اند!
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
اما هیچ گاه برای خود حقی ندیدم که آزاداندیشی باورمندان آن عقاید را« سلب» یا به سویی« جلب» کنم.
زیرا آن گاه که ما اصلی به نام «آزادی اندیشه» را می پذیریم،
باید اقتضائات آن را هم بپذیریم و به هر فکر و اندیشه ای - گرچه آن را «باطل» و باورمندان آن را« غافل» بدانیم- احترام بگذاریم.
«آزادی اندیشه» را پاس بداریم حتی برای «باطل پیشه»!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
«اسارت فکر»یا «حقارت بکر»
----------------------
من «اسارت فکر»را بدترین گونه «حقارت بکر» دیدم.
هر انسان از آن لحظه که« هویت» خود را «حقیر» می بیند،«شخصیت» خود را «تحقیر» می کند.
انسان تحقیر شده موجودی پست و فرومایه و وجودی دون مایه است
که آماده« ارتکاب هر جنایت» و «انتخاب هر رذالت» است.
بنابراین راه تربیت انسان،«تکریم شخصیت» و «تعظیم هویت» اوست.

موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
« نیش»یا«نوش»؟!
من خردمند را کسی دیدم که از هر «نقمت الیم»،«نعمت عظیم»می سازد
و از هر «تهدیدی ویرانگر»،« فرصتی بارور» .
در جهان آفرینش همه رویدادها« مطلوب» و همه رفتارها «محبوب» نیست؛
اما انسان خردمدار و خردورز از « نیش زهرآگین»،«نوش نوشین» می سازد
و از «جهد دیرین»،«شهد شیرین»!
(#شفیعی_مطهر)
-------------------
نقمت:عتاب، انتقام ،کینه کشی، پاداش به عقوبت
الیم:(صفت مشبهه عربی)،دردناک
جهد:تلاش و کوشش
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن!
من لب های خود را تاول زده دیدم از« آش نخورده» و «خراش سترده» ؛
و چه دردآور است سوختن بدون «آتش» و پژمردن بدون «عطش!»
...و چه شیرین است بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن و از «مَن»ها،«مِنها» شدن!!
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
گرمی در« دِل »،نه در« گِل»
من شهری یخ زده را دیدم كه همه بر و بومش اسیر «انجماد» ،اما حلقومش پر از «فریاد» بود.
برای« شاد زیستن» و «آزاد نگریستن» باید گرمی در« دِل »باشد،نه در« گِل».
(#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.